گنجور

 
صائب تبریزی

آب خوب است لب خشکی ازو تر گردد

گره دل شود آن قطره که گوهر گردد

خار پیراهن ماهی است به اندازه فلس

جای رحم است بر آن کس که توانگر گردد

هرکه قانع به در دل نشود از درها

از پریشان نظری حلقه هر در گردد

مکن اندیشه ز وحشت که به سودازدگان

دامن دشت جنون، دامن مادر گردد

هرکه مجنون تو گردید نگردد عاقل

خون چو شد مشک محال است دگر برگردد

سر بنه بر خط فرمان که برات خط سبز

نیست ممکن که به صد تیغ دو دم برگردد

می شود قند گلو سوز مکرر چون شد

چه شود چون سخن تلخ مکرر گردد

دل چو معمور شد از داغ، شود گنج گهر

سر چو از درد گرانبار شد افسر گردد

می رسد خشک نگردیده به تشریف جواب

نامه شوقم اگر بال کبوتر گردد

بی حیایان به نگه خانه زنبور کنند

پرده شرم اگر سد سکندر گردد

بخت خوابیده به فریاد نگردد بیدار

خون چو شد مرده، کجا زنده به نشتر گردد؟

باش خرسند چو مردان به قناعت صائب

که فقیر از دل خرسند توانگر گردد

 
 
 
جمال‌الدین عبدالرزاق

ایکه خورشید ز رای تو منور گردد

عالم از نفحه خلق تو معطر گردد

خواجه شرق امین الدین صالح که فلک

پیش فرمان تو خم گیرد و چنبر گردد

جرم خورشید اگر از دل تو نور برد

[...]

سراج قمری

هرکه را غیبتی از خویش میسر گردد

در مقام ملکش خانه مقرر گردد

جان صافی تو، زآلایش تن، تیره شده ست

هرچه روشن بود، از خاک مکدر گردد

پری و دیوتو، حرص و غضب غالب توست

[...]

حکیم نزاری

اگرم باز ملاقات میسّر گردد

بخت باز آید و ادبار ز من برگردد

گرچه با هم چو منی وصلِ تو از رویِ قیاس

صورتی نیست که در عقل مصوّر گردد

هم بکوشم که به هر گاه که یک روی کنند

[...]

امیرخسرو دهلوی

ای که از خاک درت دیده منور گردد

وصف روحت چو کنم، روح معطر گردد

دیده در زیر قدمهات نمی گرید، از آن

که مبادا کف پای تو به خون تر گردد

گوش بگرفت، چو بشنید رقیبت سخنم

[...]

سلمان ساوجی

فکر رایت کنم اندیشه منور گردد

یاد خلقت کنم انفاس معطر گردد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه