گنجور

 
صائب تبریزی

دل شود شاد از شکست آرزو آزاده را

این سبو از خود برآرد در شکستن باده را

روی شرم آلود گل را باغبان در کار نیست

حاجب و دربان نمی باید در نگشاده را

کاروان شوق را درد طلب رهبر بس است

راه پیمای جنون زنار داند جاده را

در دل روشن ندارد ره تمنای بهشت

نقش یوسف می کند مغشوش لوح ساده را

با حضور دل هوای خلد کافر نعمتی است

چند خواهی نسیه کرد این نعمت آماده را؟

نیست محو یار را اندیشه از زهر فنا

تلخی مرگ است شکر، مور شهد افتاده را

سرو از فکر لباس عاریت آسوده است

جامه از پیکر بروید مردم آزاده را

زان جهان قانع به دنیا گشت حرص زردرو

برگ کاهی می دهد تسکین، دل بیجاده را

نیست خالص طاعت حق تا نگردد کشته نفس

می کند این خون نمازی دامن سجاده را

تا به روی پرده سوز یار چشم افکنده است

نیست پروای دو عالم صائب آزاده را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۰۲ به خوانش پزی ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

جا به عرش دوش خود دادم سبوی باده را

فرش کردم در ره می دامن سجاده را

چون سبو تا هست نم از زندگی در پیکرت

دستگیری کن می آشامان عاشق باده را

این سخن را سرو می گوید به آواز بلند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بیدل دهلوی

قید هستی نیست مانع خاطرآزاده را

در دل مینا برون‌گردی‌ست رنگ باده را

خوابناکان را نمی‌باشد تمیز روز و شب

ظلمت ونور است یکسان تن به‌غفلت داده‌را

ناتوانی مشق دردی کن که در دیوان عشق

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
ایرج میرزا

روزگار آسوده دارد مردم آزاده را

زحمتِ سِندان نمی آید در بگشاده را

از سرِ من عشق کی بیرون رود مانندِ خلق

چون کنم دور از خود این همزادۀ آزاده را

خوش نمی آید به گوشم جز حدیثِ کودکان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه