گنجور

 
صائب تبریزی

در گلستانی که بلبل جوش غیرت می زند

باغبان در سایه گل خواب راحت می زند

می شود از سنگ طفلان چون تن مجنون کبود

خال لیلی جامه در نیل مصیبت می زند

در شبستانی که می سوزد برون در سپند

بی ادب پروانه ما بال جرأت می زند

عشق از هر کس که می خواهد حدیثی وا کشد

خامه اش را شق به شمشیر شهادت می زند

هر که چون عنقا کنار از مردم عالم گرفت

در لباس گوشه گیری فال شهرت می زند

می شود چون لاله روشن شمع امیدش زسنگ

کاسه در خون جگر هر کس به رغبت می زند

هر که در دولت نبیند پیش پای خویش را

گر سراپا چشم گردد پا به دولت می زند

گرچه از طوفان کثرت هر زمان در عالمی است

قطره ما ساغر از دریای وحدت می زند

هر که را چون خال، حسن عنبرین خط روی داد

مهر بر بالای خورشید قیامت می زند

ابر رحمت شست صائب نامه اعمال من

اشک گرم من همان جوش ندامت می زند

 
 
 
واعظ قزوینی

باد نوروزی صلا بر خوان عشرت می‌زند

یا جهان از دل‌گشایی دم ز جنت می‌زند؟!

سبزه دل را صیقل از زنگ کدورت می‌زند

بر رخ جان‌ها هوا آب از طراوت می‌زند!

گستراند تا بساط خرمی در گلستان

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از واعظ قزوینی
جویای تبریزی

پای بر آسودگان خواب راحت می زند

قامت آن شوخ پهلو بر قیامت می زند

ترسم از رخسارش آب و رنگ ریزد بر کنار

حسن سرشارش ز بس موج طراوت می زند

کام بر می دارد از کیفیت صاف طهور

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه