نتوان به فلک شکوه ز بیداد قضا برد
از شیشه ما دهشت این سنگ صدا برد
مرغ قفس این بخت برومند ندارد
باد سحر این دامن گل را به کجا برد
در خدمتش استاده بپا دار مکافات
سهل است اگر فوطه ربا فوطه مابرد
جست از خم چوگان حوادث سر منصور
این گوی سعادت ز میان دار فنا برد
قسمت به طلب نیست که با همرهی خضر
در خاک سکندر هوس آب بقا برد
عشق از دل بی نام ونشان گرد برآورد
این سیل کجا راه به ویرانه ما برد
شکر قدح تلخ مکافات چه گویم
کز خاطر من دغدغه روز جزا برد
در دست تو چون مهره مومیم وگرنه
سر پنجه ما آب ز شمشیر قضا برد
دل بیهده دارد ز سخن چشم سعادت
از سایه خود فیض کجا بال هما برد
تا هست به جا رسم جگر کاوی بلبل
از ناخن گلها نتوان رنگ حنابرد
بی زحمت شبگیر رسیدیم به منزل
افتادگی ما گرو از باد صبا برد
چون خضر چرا زنده جاوید نباشد
صائب به سخن آب رخ آب بقا برد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به بیان ناتوانی در شکایت به آسمان از ظلم قضا میپردازد و از وضعیت نامناسب خود ابراز ناامیدی میکند. او از مرغ قفس و یأس بخت خود میگوید و به باد سحر که دامن گل را به جایی میبرد، اشاره دارد. شاعر به عواقب اعمال و مکافات آن اشاره دارد و میگوید اگر چه امکانات و خوشبختی به سادگی دور نمیشوند، اما در دلش دغدغهای از روز جزا باقی مانده است. او در نهایت از بیثباتی زندگی و بیخبری خویش از آینده شاکی است و به طور کلی احساس یأس و افسردگی نسبت به تقدیر و قضا دارد. غزل پر از معانی عمیق و احساساتی قوی درباره زندگی و سرنوشت است.
هوش مصنوعی: نمیتوان به آسمان اعتراض کرد و از ظلم قضا شکایت نمود، زیرا صدای این سنگ از شیشهی ما وحشت ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: پرندهٔ قفس، این شانس خوب را ندارد که در صبحگاه، نسیم گلها را به کجا ببرد.
هوش مصنوعی: در خدمت او باشید و از عواقب کار غافل نشوید، اگرچه در ابتدا بیخطر به نظر برسد، اما ممکن است عواقبی ناخوشایند به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: سرنوشت و حوادث، مانند بازی چوگان است و در این بازی، منصور تلاش میکند تا گوی سعادت را از میان مرگ و فنا به دست آورد.
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر به دلیلی نیست که با همراهی خضر که نماد دانش و راهنمایی است، در سرزمین سکندر، آرزو و تمایل به زندگی جاودان داشته باشیم.
هوش مصنوعی: عشق به طور ناشناخته و بدون هویت از دل بیرون آمد و سیل عظیمی به راه انداخت که ما را به ویرانهای سرگردان برد.
هوش مصنوعی: شکر میکنم به خاطر کاسهی تلخی که در عوض اعمالم به من داده شده است، اما نمیدانم چگونه باید دربارهاش صحبت کنم، چون فکر کردن به آن روز قیامت مرا آزار میدهد.
هوش مصنوعی: در دستان تو ما مانند مهرههای گِلی هستیم و اگر تو نبودی، سر نوک انگشتان ما، آبِ حکم و سرنوشت از شمشیر قضا نمیریخت.
هوش مصنوعی: دل بیدلیل به سخنان دلنشین میپردازد، اما خوشبختی به دور از سایهاش نمیتواند پرواز کند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که هستم، رسم این است که بلبل از گلها با ناخنهای خود جگر بکاود و رنگ حنا را نتواند ببیند.
هوش مصنوعی: بدون هیچ زحمتی به خانه رسیدیم، و این افتادگی ما نتیجهی نسیم صبحگاهی است.
هوش مصنوعی: چرا خضر، که نماد حیات جاویدان است، نتواند به زندگی ابدی ادامه دهد؟ صائب، در بیانش اشاره میکند که آب، نماینده زندگی و استمرار است و زیبایی و زندگیاش را از خود سلب میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کی صرفه ز ما خصم سبک سر به دغا برد؟
خود باخت، دغل باز حریفی که ز ما برد
از هر دو جهان باز نیامد خبر از او
دل را کشش عشق ندانم به کجا برد؟
افسرده ز دم سردی ایّام نگردید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.