نیست غمگین گوهرم ازتنگی جا در صدف
می کند ازآبداری سیر دریا در صدف
گوهر مارا ز عزلت نیست برخاطر غبار
دارد از پیشانی واکرده صحرا در صدف
لفظ نتواند حجاب معنی روشن شدن
چون نهان ماند فروغ گوهر ما در صدف؟
تا زخود بیرون نیاید دل نگردد دیده ور
قسمت گوهر نگردد چشم بینا در صدف
درتن خاکی دل پر خون چه دست و پا زند؟
چون تواند بال وپر واکرد دریا در صدف؟
مایه داران مروت بریتیمان مشفقند
مهد گوهر را کند دریا مهیا در صدف
عالم پرشور بر خلوت نشینان بار نیست
تلخی بحرست برگوهر گوارا در صدف
گوشه گیری می کند شیرین حیات تلخ را
گوهر شهوار گردد آب دریا درصدف
موجه کثرت نسازد گوشه گیران را ملول
تنگ از دریا نگردد بر گهر جادر صدف
قطره شبنم به خورشید از سبکروحی رسید
از گرانجانی خورد دل گوهر ما در صدف
جمع کن خود را دل روشن اگرخواهی، که ساخت
گوهر ازگردآوری دل را مصفا درصدف
بر یتیمان از در و دیوار می بارد ملال
می نشیند گرد گوهر را به سیما درصدف
دل زبس سرگشتگی در سینه ام، در سینه نیست
گوهر غلطان ندارد در صدف، جا در صدف
در غریبی می گشاید خاطر اهل کمال
ازدل گوهر نمی گردد گره وا در صدف
از حدیث پوچ می بالد به خود چندین حباب
آه اگر می داشت دُر این بادپیما در صدف
در خموشی جوهر مردم نمی گرددعیان
رتبه گوهر چسان گردد هویدا در صدف؟
سنگ میزان یوسف از قحط خریداران شده است
گوهر ما از گرانقدری است بر جا در صدف
عالم پرشور، دل را خانه زنبور ساخت
از خروش بحر پیچیده است غوغا در صدف
عیش قانع رانسازد عالم پرشور تلخ
آب گوهر تلخ کی گردد ز دریا درصدف؟
دل شد از طول امل محبوس در زندان جسم
گوهر ما را برآمد رشته از پا در صدف
دارد آتش زیر پا در سینه عشاق دل
گوهر غلطان نمی باشد شکیبا درصدف
نیست صائب دربساط بحر باآن دستگاه
آنقدر گوهر که دارد دیده ما در صدف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره ارزش و زیبایی گوهر (روح یا ذات انسانی) در مقابل دنیای مادی و مشکلات زندگی است. شاعر بیان میکند که گرچه گوهر درون ما در صدف جسمی محبوس شده و به ظاهر محدود بهنظر میرسد، ولی حقیقت وجود ما از عظمت و روشنی خاصی برخوردار است. او به دلایل مختلف، از جمله گوشهنشینی و سختیهای جهان، به پیوسته بودن این گوهر اشاره میکند و تأکید میکند که برای درک و شناخت این گوهر، باید از قید و بندهای مادی رها شویم. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که حتی در سختیها، وجود گوهر در ما نمیمیرد و همیشه در جستجوی آزاد شدن از جاذبههای دنیوی است.
هوش مصنوعی: غمگین نیستم؛ جواهرم از خاطر تنگی جا بیرون نمیآید. مثل اینکه دریا از پرآبیاش در صدف محبوس است.
هوش مصنوعی: گوهر ما از تنهایی و دوری دور است، چون غباری بر آن نشسته و در واقع در درون یک صدف، از پیشانی باز شدهی صحرا پنهان شده است.
هوش مصنوعی: کلمات نمیتوانند مانع از درک روشن معنا شوند، همانطور که درخششی که در درون مروارید نهفته است، در صدف پنهان میماند.
هوش مصنوعی: برای اینکه دل آدم شفاف شود، باید از خودخواهی و خودمحوری خارج شود. اگر چشمی بخواهد چیزهای ارزشمند را ببیند، باید مانند عینی که در صدف قرار دارد، به عمق و معنی زندگی توجه کند.
هوش مصنوعی: در وجود خاکی و محدود خود، دل پر از درد و غم چه کاری میتواند انجام دهد؟ چگونه میتواند موجودی بزرگ و آزاد مانند دریا، درون یک صدف کوچک، جایی برای پرواز و گستردن بال و پر خود پیدا کند؟
هوش مصنوعی: دارایان ثروت به ما احترام میگذارند و مهربانند، چرا که در دل دریا، مرواریدهای باارزش را در صدفها آماده میکنند.
هوش مصنوعی: جهان پر از شور و هیجان است و بر افرادی که به تنهایی و دور از جمع زندگی میکنند، فشار نمیآورد. مانند اینکه تلخی دریا با وجود گوهرهای باارزش در صدف، رابطهای ندارد.
هوش مصنوعی: شیرین به خاطر تلخی زندگی کنار کشیده است، اما مانند مرواریدی در اعماق دریا، زیبایی و جذابیت خود را حفظ میکند.
هوش مصنوعی: کسانی که گوشهگیر و منزوی هستند، به خاطر کثرت و تنوعی که در زندگی وجود دارد، نباید گلهمند شوند. وقتی دریا (زندگی) را میبینند، نباید احساس تنگی و خستگی کنند، چرا که در دل دریا، گوهرهایی پنهان است که میتواند زندگی آنها را غنی کند.
هوش مصنوعی: گوشهای از شبنم به خورشید به خاطر آرامش و سبکی فکر رسید و از بار سنگینی دلمان، گوهری در صدف پیدا کردیم.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی دل روشن و پاکی داشته باشی، خود را جمع و جور کن و به دنبال خالص کردن دل خود بپرداز، زیرا مانند ساخته شدن جواهر است که میطلبد تا دل را از تیرگیها و زنگارها پاک کنیم.
هوش مصنوعی: بر یتیمان غم و اندوه از هر سو هجوم میآورد، و این غم و اندوه همچون غباری بر چهرهی گوهرین آنها نشسته است.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر سردرگمیهایی که دارد، دیگر آرامش ندارد و گوهر ارزشمند درونش به مانند یک دانه در صدف نمیتواند جا داشته باشد.
هوش مصنوعی: در زمان تنهایی، دل افرادی که به کمال رسیدهاند، شاد میشود. اما گنجی از دل آنها بیرون نمیآید، مانند مروارید که در صدف گرهخورده باقی میماند.
هوش مصنوعی: از گفتار بیمحتوا به خود مباهات میکند؛ ای کاش این بادکنک که مانند بادپیماست، در صدف دُری داشت.
هوش مصنوعی: در سکوت واقعیات و ویژگیهای آدمها آشکار نمیشود. ارزش و عظمت یک گوهر چگونه در صدف ظاهر میشود؟
هوش مصنوعی: در حال حاضر به دلیل کمبود مشتریان، ارزش یوسف به اندازه یک سنگ رسیده است، اما گوهر ما به خاطر گرانبها بودنش در صدف باقی مانده است.
هوش مصنوعی: این جهان پراز هیجان، دل را به شوق میآورد و مانند زنبور به آن مشغول میشود. در دل دریا، صدای بلندی به گوش میرسد که همچون شور و غوغای زندگی در صدفی نهفته است.
هوش مصنوعی: زندگی ساده و قانعانه، به انسان آرامش میبخشد، درحالیکه دنیا پر از هیجان و تلخی است. اگر آب دریا تلخ باشد، مگر میتوان از آن به ارزشهای شیرین یا گوهرهای باارزش دست یافت؟
هوش مصنوعی: دل به دلیل طولانی بودن آرزوها و آرمانها در اسارت جسم قرار گرفته است و مانند لؤلؤیی که در صدف زندانی است، روح و گوهر وجود ما از پایبندی به این جسم رها شده است.
هوش مصنوعی: عشاق در دل خود آتشی پنهان دارند، و این آتش باعث میشود که به آرامی و صبورانه در جستجوی محبوب باشند. دلهای آنان مانند جواهرات در حال درخشیدناند و به همین دلیل، هیچ تردیدی در عشق و احساساتشان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: صائب میگوید در دریا به اندازهای جواهر وجود ندارد که چشمان ما در صدف میتوانند ببینند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.