نیست چون بال و پری تا گِرد سر گردم ترا
از ته دل گِرد سر در هر نظر گردم ترا
میکند بیدست و پا نظارگی را جلوهات
چون به این بیدست و پایی همسفر گردم ترا؟
کاش چون پرگار پای آهنین میداشتم
تا به کامِ دل چو مرکز گِرد سر گردم ترا
در زمینِ خاکساری نقشِ پا گردیدهام
بر امید آن که شاید پی سپر گردم ترا
چون تو هرگز زیرِ پای خود نمیبینی ز ناز
من به امیدِ چه خاکِ رهگذر گردم ترا
آفتاب و مه ترا از دور میبوسد زمین
من کدامین ذرهام تا گِرد سر گردم ترا
چون ز بی قدری نیم شایستهٔ بزمِ حضور
چشم دارم حلقهٔ بیرونِ در گردم ترا
دامن از گَردِ یتیمی میفشاند گوهرت
چون غبارِ خاطر ای روشن گهر گردم ترا؟
یک کمر بسته است در مُلکِ سلیمان کوه قاف
من چه مورم تا سزاوارِ کمر گردم ترا
هر که در هر جا شود گویا به ذکرِ خیرِ تو
گِردِ سر چون سبحه از صد رهگذر گردم ترا
سرمهواری از وجودِ خاکیِ من مانده است
بختِ سبزی کو، که منظورِ نظر گردم ترا
گرچه خاکستر شدم، باز از خدا خواهم پری
تا مگر بر گِرد سر، بارِ دگر گردم ترا
حلقهٔ سرگشتگی میافتد از پرگار خویش
ور نه صائب میتوانم راهبر گردم ترا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و ارادت عمیق شاعر به معشوقهاش است. شاعر احساس میکند که هیچ چیزی نمیتواند او را از دوری معشوقهاش بازدارد و با اشتیاقی وصفناپذیر در پی نزدیک شدن به اوست. با استفاده از تمثیلهای مختلف، مانند پرگار و آفتاب، شاعر ابراز میکند که حتی با وجود محدودیتها و بیقدری خود، همچنان آرزو دارد که در کنار محبوبش باشد. او به بیان احساس یتیمی و سرگشتگی میپردازد و اعتراف میکند که گرچه در مقام پایینتری قرار دارد، اما عشقش او را به سمت معشوقهاش میکشاند. در کل، این شعر تصویری از عشق و اشتیاق بیپایان است که شاعر آن را با تصویرسازیهای زیبا و نمادهای خاص به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: هیچ چیز مانند بال و پری نیست که بخواهم دور تو بچرخم، اما از عمق دل میخواهم در هر نگاه دور تو بچرخم.
هوش مصنوعی: من وقتی که در کنار تو هستم و بیدست و پا میشوم، چطور میتوانم زیبایی تو را تماشا کنم؟
هوش مصنوعی: ای کاش میتوانستم مانند پرگاری با پایهای محکم، دور تو بچرخم تا به تمام آرزوهایم برسم.
هوش مصنوعی: من بر روی زمین خاکی رد پای خود را بر جا گذاشتهام، به امید این که شاید روزی تو را به خود جذب کنم.
هوش مصنوعی: تو هیچگاه قدمهای خودت را نمیبینی، از همین رو به خاطر زیبایی و محبت تو، در انتظار چه چیزی باید در گرد و خاک راه تو بیفتم؟
هوش مصنوعی: خورشید و ماه از دور تو را میبوسند، من در این سرزمین کدام ذرهام که به دور تو بچرخم؟
هوش مصنوعی: با توجه به اینکه ارزش و مقام من در برابر بزرگی این محفل کم است، چشم دوختهام به حلقهی در، به امید اینکه تو به من توجه کنی.
هوش مصنوعی: دستهایم از گرد و غبار یتیمی پر شده است و مانند جواهری درخشان، تو را در خاطر خود نگه میدارم. میخواهم بدانی که چقدر برایم ارزشمند هستی.
هوش مصنوعی: در سرزمین سلیمان، شخصی قوی و با اراده وجود دارد که به خاطر قدرت و عظمتش، یادآوری میشود. از سوی دیگر، من خود را مانند یک مورچه میبینم که نمیتوانم به چنین عظمت و قدرتی دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: هر کس در هر مکانی باشد، به یاد نیکوییهای تو گردهم میآیم، مانند تسبیحی که از راههای مختلف جمع میشود تا تو را به یاد بیاورد.
هوش مصنوعی: از وجود خاکی من تنها سرمهای باقی مانده است. کجاست آن بختِ خوشی که مرا به سوی خود جذب کند؟
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به خاکستر تبدیل شدم، همچنان از خدا میخواهم که به من بال پرواز عطا کند تا دوباره دور تو بچرخم.
هوش مصنوعی: اگر دچار سردرگمی نشوم، میتوانم به راحتی تو را راهنمایی کنم و مسیر درست را نشان دهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.