زخود بیگانگی را آشنایی عشق می داند
به خود مشغول بودن را جدایی عشق می ماند
همان با زلف لیلی روح مجنون می کند بازی
ز زنجیر محبت کی رهایی عشق می داند؟
مگو چون بلبل و قمری سخن از سرو و گل اینجا
که این افسانه ها را ژاژ خایی عشق می داند
به بزم عشق مهر بی نیازی بر مدار از لب
که همت خواستن را هم گدایی عشق می داند
دل خوش مشرب و پیشانی وا کرده ای دارد
که سنگ کودکان را مومیایی عشق می داند
چو دیدی دست و تیغ عشق را از دور بسمل شو
که بال و پر زدن را بد ادایی عشق می داند
زسختی رو نمی تابد، زکوه غم نمی نالد
نژاد از سنگ دارد مومیایی، عشق می داند
نمی دانم چه سازم تا فنای مطلقم داند
که در خود گم شدن را خودنمایی عشق می داند
چو عشق آمد به دل صائب مکن اندیشه سامان
کجا چون عقل ناقص کدخدایی عشق می داند؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره تجربه عشق و اثرات آن بر وجود و هویت انسان است. شاعر عشق را به عنوان راهی برای رهایی از خودبیگانگی و جدایی معرفی میکند و نشان میدهد که با عشق، انسان به آلام و دردهای زندگی کمتر توجه میکند. همچنین، عشق را به عنوان نیرویی که میتواند انسان را از دنیای مادی و دغدغههای روزمره دور کند، توصیف میکند. شاعر در عین حال به ناپایداری عقل در مقابل عشق اشاره میکند و بر اهمیت غرق شدن در عشق و رهایی از عقل سلیم تأکید میکند. در نهایت، عشق را به عنوان پدیدهای میداند که انسان را به شناخت عمیقتری از خود و ارتباط با دیگران سوق میدهد.
هوش مصنوعی: عشق باعث میشود انسان از بیگانگی با خودش آشنا شود و به جای اینکه به خود مشغول باشد، احساس جدایی کند.
هوش مصنوعی: با موهای لیلی، روح مجنون بازی میکند. او نمیداند که در دام محبت، چه زمانی آزاد خواهد شد.
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت کردن از زیباییها و داستانهای عاشقانه مانند بلبل و قمری، بیفایده است؛ زیرا عشق، خود به تنهایی یک داستان پر از شگفتی و حرفهای بیپایان است.
هوش مصنوعی: در محفل عشق، برمدار بینیازی و محبت قرار داشته باش، زیرا کسانی که از دیگران درخواست میکنند، خود را به نوعی نیازمند عشق میدانند.
هوش مصنوعی: دل شاد و مهربانی که با روی گشاده به زندگی نگاه میکند، چنان است که حتی سنگهای بازی بچهها را هم مظهر عشق میبیند.
هوش مصنوعی: اگر عشق را از دور با دست و تیغش ببینی، باید بیدرنگ تسلیم شوی و به حالتی از گیجی و حیرت درآیی، زیرا نشان دادن قدرت و شجاعت در برابر عشق، فقط یک بازی است.
هوش مصنوعی: هیچگاه از سختیها نمیهراسد و از کوه غم ناله نمیکند، زیرا از سنگ زاده شده و عشق را درک میکند.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه کار کنم تا آنکه به فنا برسم، بداند که در خود گم شدن، نشانهای از عشق است.
هوش مصنوعی: وقتی عشق به دل انسان میآید، نباید به فکر نظم و ترتیب افتاد، زیرا عشق خودش از ظرفیت و تواناییهایی برخوردار است که عقل ناتوان نمیتواند به آن دست یابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا، که باز جانها را شهنشه باز میخواند
بیا، که گله را چوپان بسوی دشت میراند
بهارست و همه ترکان بسوی پیله رو کرده
که وقت آمد که از قشلق بییلا رخت گرداند
مده مر گوسفندان را گیاه و برگ پارینه
[...]
بت محمل نشین من مگر حالم نمی داند
که می بندد برین دل بار و محمل تند می راند
جمازه در ره و آویخته دل چون جرس با او
نفیر و ناله دل هم به آواز جرس ماند
سگی دنبال آن محمل، طفیل او دوران من هم
[...]
سلام حال بیماران رسانیدن صبا داند
ولی او نیز بیمارست و میترسم که نتواند
صبا شوریده سودای زلف اوست میترسم
که گستاخی کند ناگه بران در، حلقه جنباند
هوس دارم که درپیچم میانه نامهاش خود را
[...]
زبان اشک رنگینم، سخن از دیده میراند
معمای ضمیر روشنم چون آب میخواند
کجا شبدیز زلف سرکشت را دیده دریابد
اگر چه اشک گلگون را در این ره گرم میراند
جنون اندر سر مجنون نخواهد جنبشی کردن
[...]
اگر زلف دلاویزش صبا وقتی برافشاند
هزاران سلسله دلرا بیک جنبش بجنباند
اگر افتد بدست آن طره طرار صوفی را
بوقت وجد بر کون و مکان دامن برافشاند
اگر بند نقاب از آن گل رخساره بگشائی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.