از شراب لعل تا رخسار را افروختی
هر که را بود آرزوی خام در دل سوختی
دخل بی اندازه را ناچار خرجی لازم است
روی دل بنما به قدر آنچه دل اندوختی
در دل فولاد جوهر موی آتشدیده شد
تا ز عارض خانه آیینه را افروختی
آن که عمرش صرف شد در دلبری آموختن
کاش دلداری هم از ما اندکی آموختی
بی پر و بالی پر و بالی است در راه طلب
می شود روشن چراغت چون نفس را سوختی
قسمت خاک است هر دخلی که بیش از خرج شد
من گرفتم همچو قارون گنجها اندوختی
یک دل سنگین نگردید از دم گرم تو نرم
در سخن هر چند صائب بیش خود را سوختی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیبایی و جذابیت معشوقهاش میپردازد و به نوعی از عشق و آرزوهای نهانی سخن میگوید. او میگوید که هرکس که آرزوهای خام در دلش است، به نوعی در این عشق میسوزد. شاعر اشاره میکند که برای برآورده کردن آرزوها، نیاز به خرج و فداکاری است و باید به دل معشوق به اندازه آنچه در دل داریم نشان دهیم. او میگوید که عشق و دلبری نیاز به یادگیری و تبادل احساس دارد و از طرفی به اهمیت تعادل در عشق و هزینههایی که در این مسیر صرف میشود، اشاره میکند. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که نباید خود را بیپر و بال حس کرد و عشق در نهایت نیازمند تلاشی است که ممکن است به سوزاندن خود منجر شود.
هوش مصنوعی: تو با شراب قرمز، چهرهات را زیبا و درخشان کردی؛ هر کسی که در دلش آرزوی بیثمر داشت، به خاطر تو دلسرد و ناتوان شد.
هوش مصنوعی: وقتی درآمد انسان زیاد باشد، ناگزیر باید مقداری هزینه کند. بنابراین، باید به دیگران نشان دهد که به اندازهایی که ارزش دارد، باید خرج کند.
هوش مصنوعی: در دل فولاد، جوهر موی آتشزدهای وجود دارد که باعث میشود تا از صورت خود، نور و روشنی به آیینه منتقل کنی.
هوش مصنوعی: کسی که عمرش را صرف یادگیری دلبری کرده، کاش کمی هم از ما دلداری را یاد میگرفت.
هوش مصنوعی: در مسیر جستجوی هدف، حتی بدون بال و پر هم میتوان به روشنایی رسید. وقتی که نفس خود را تقدیم کنی و از خودگذشتگی کنی، نور هدفت روشنتر میشود.
هوش مصنوعی: هر چیزی که بیشتر از هزینهاش به دست آوردهام، به قسمتی از خاک تعلق دارد. من هم مانند قارون، ثروتها را جمعآوری کردهام.
هوش مصنوعی: دل سنگین و غمگینی که به خاطر گرم بودن صحبتهای تو نرم و راحت شده است، هرچند که تو در کلامت معصوم و صادق بودی، اما خودت را مصرف کردی و ناراحت شدی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خنده یی کردی چو گل مارا چو بلبل سوختی
شوخیی کردی و گل را شیوه یی آموختی
بود با خوبان عالم صد نظر بازی مرا
یکنظر کردی که چشمم از دو عالم دوختی
سوختم آن دم که میگفتم حدیث حسن تو
[...]
شعلهٔ حسنی ز رخسار بتان افروختی
آتشی در ما زدی از پای تا سر سوختی
قامت بالا بلندان بر فلک افراختی
در هواشان شعلهٔ دل تا فلک افروختی
برقی از نورت درخشان کردی از مه طلعتان
[...]
از چه روی خوبرویان را، چنین افروختی
کز شرارش قلب عشاق جهان را سوختی
از چه (عشقی) را لب آزاد گفتن، دوختی
وین قدر سر مگو: در خاطرش، اندوختی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.