می برد از هوش پیش از آمدن بویش مرا
نیست جز حسرت، نصیب دیده از رویش مرا
با خیال او نظر بازی نمی آید ز من
بس که ترسیده است چشم از تندی خویش مرا
در رگ ابر سیه امید باران است بیش
یک سر مو نیست بیم از چین ابرویش مرا
گر چو مژگان صد زبان پیدا کنم، چون مردمک
مهر بر لب می زند چشم سخنگویش مرا
از نصیحت هر قدر می آورم دل را به راه
می برد از راه بیرون، قد دلجویش مرا
نیست پنهان پیچ و تاب من ز قد و زلف او
دست چون موی کمر پیچیده هر مویش مرا
برگ عیش من در ایام خزان آماده است
تا به گل رفته است پا چون سرو در کویش مرا
گرچه زان سنگین دل آمد بارها پایش به سنگ
همچنان بی تابی دل می برد سویش مرا
چشم حیران گر شود چون زلف سر تا پای من
نیست صائب سیری از نظاره رویش مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و زیبایی معشوق میگوید و از حالتهای دلتنگی و حسرتی که نسبت به او دارد. او از شگفتی و حیرت خود در برابر زیبایی معشوقش سخن میگوید و بیان میکند که چطور این زیبایی او را از خود بیخود کرده و به او درد و حسرت داده است. همچنین اشاره به تاثیری که معشوق بر قلب و جان او گذاشته، دارد و میگوید که با وجود تمامی موانع و مشکلات، همچنان دلش به سمت او کشیده میشود. شاعر در فضایی از عشق و دلتنگی گیر کرده و تمام وجودش را تسخیر شدهی این حسرت و زیبایی میبیند.
هوش مصنوعی: بوی او قبل از اینکه به مشامم برسد، مرا از حال میبرد. جز حسرت چیزی نصیبم نشده و نگاه کردن به صورتش برایم مایه ننگ است.
هوش مصنوعی: وقتی به خیال او فکر میکنم، نمیتوانم به خودم اجازه دهم که به او نگاه کنم، زیرا چشمانم از شدت علاقه و هیجان به او، ترسیده و فراری هستند.
هوش مصنوعی: در دل ابر سیاه، امید بارش باران وجود دارد و من از چروک ابروی او به اندازه یک سر مو هم ترسی ندارم.
هوش مصنوعی: اگر بتوانم مانند مژگان، زبانهای بسیاری پیدا کنم، اما باز هم مانند مردمک چشم که لبهایش را میزند، نمیتوانم سخن بگویم. چشم او تمام حرفها را به من منتقل میکند.
هوش مصنوعی: هر چه از نصیحت و اندرز میشنوم، دل به راه راست میافتد، اما با این حال، دلجویان و محبتهای او باعث میشوند که از آن راه به دور شوم.
هوش مصنوعی: پیچ و تاب من ناشی از قد و زلف اوست. انگار که دستانم به دور کمرش پیچیدهاند، هر یک از موهای او برای من جاذبهای دارد.
هوش مصنوعی: در روزهای پاییزی، شادی و خوشی من آماده است و به همان گونه که سرو در کوی معشوق میایستد، من نیز با شوق و انتظار در آنجا قرار گرفتهام.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه او دل سنگینی دارد و بارها به زمین افتاده است، هنوز هم دل من بیتابی میکند و به سمت او میرود.
هوش مصنوعی: اگر چشمهایم حیران شوند، به خاطر زلفی است که از سر تا پای من را فرا گرفته است. صائب، من هرگز از تماشای چهرهاش سیر نخواهم شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نیست ممکن بر گرفتن دیده از رویش مرا
اره گر بر سر گذارد چین ابرویش مرا
خار و خس را دشمنی چون برق عالمسوز نیست
آرزو نگذاشت در دل تندی خویش مرا
می شود صد آه، چون مجمر اگر آهی کشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.