در ره باطل ز پا چون نقش پا افتادهایم
کعبه مقصد کجا و ما کجا افتادهایم
خجلت روی زمین داریم از بحر کمان
از هدف تا دور چون تیر خطا افتادهایم
چون نگاه دیده وحشیغزالان از حجاب
در میان مردمان ناآشنا افتادهایم
خاک میلیسید زبان موج ما در جویبار
تا از آن دریای بیساحل جدا افتادهایم
از دم سرد فلک آیینه ما تیره نیست
ما ز دامان تر خود از جلا افتادهایم
عذر نامقبول ما را کی پذیرند اهل دید؟
ما که در چاه ضلالت با عصا افتادهایم
از سعادت مشرق خورشید دولت گشته است
هرکجا چون سایه بال هما افتادهایم
چون کمان و تیر در وحشتسرای روزگار
تا به هم پیوستهایم از هم جدا افتادهایم
این جواب آن غزل صائب که والی گفته است
«هرکه را از پیش پا رفته است ما افتادهایم»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون کمان و تیر، در وحشت سرای روزگار
تا به هم پیوستهایم از هم جدا افتادهایم
بر سر کوی تو عمری شد که ما افتادهایم
دست و پا گم کرده و در دست و پا افتادهایم
ذوق صحبت را غنیمت دان، وگرنه چون مژه
تا گشایی دیده را، از هم جدا افتادهایم
سوی مشتاقان نمیآرد نسیم پیرهن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.