گنجور

 
صائب تبریزی

نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد

سیه مست است دولت، تا کجا خیزد کجا افتد

ید بیضاست باد صبح را در غنچه وا کردن

نماند در گره کاری که با دست دعا افتد

زخارستان دنیا دامن خود جمع چون سازد؟

تن زاری که در ششدر زنقش بوریا افتد

مگس را شوق شکر می شود از زهر چشم افزون

زراندن خیره تر گردد گدا چون بی حیا افتد

نمی باشد فراغ بال جز در ساده لوحیها

که مرغ دوربین از سایه خود در بلا افتد

چه خونها می کند در دل نگه را روی گلرنگش

چرا با آشنایان کس چنین ناآشنا افتد؟

سیه گردید عالم در نظر یعقوب را صائب

مبادا از عزیزان هیچ کس یارب جدا افتد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال خجندی

سر زلفت نمی خواهم که در دست صبا افتد

کز آن جانها رود بر باد و سرها زیر پا افتد

رقیب از حد برون پای از حد خود می نهد بیرون

مبادا دامن دولت که در دست گدا افتد

به چین زلفت ار گفتم حدیث مشک معذورم

[...]

صائب تبریزی

نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد

سیه مست است دولت، تا کجا خیزد، کجا افتد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سعیدا

به آن برچیده دامان تهمت خونم کجا افتد

نسازد دست رنگین گر به پای او حنا افتد

چه سازم با چنان بالابلندی عشوه پردازی

که در دیدن ز کوتاهی نگاهم پیش پا افتد

ز استغنا کشم در زیر دامن پای رغبت را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعیدا
صغیر اصفهانی

برافکن پرده تا خورشید تابان از سما افتد

خرامان شو دمی تا سرو در بستان ز پا افتد

صبا بر هم مزن چین سر زلفش که میترسم

ختن ویران شود آشوب در شهر ختا افتد

شنیدم آن پری از شهر خود عزم سفر دارد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه