عندلیب ما ندارد تاب استغنای گل
می شود دست و دل ما سرد از سرمای گل
ما به روی گرم چون پروانه عادت کرده ایم
چشم چون شبنم نمی دوزیم برسیمای گل
آفتابش برلب بام است و شادی می کند
گریه شبنم بود بر خنده بیجای گل
رنگی از هستی ندارد نقطه مرهوم من
شوخ چشمی می کنم چون شبنم از بالای گل
پند ناصح می کند تاثیر اگرباد بهار
از دماغ بلبلان بیرون برد سودای گل
روزگاری آبروی ناله را بردی بس است
شرم دار ای عندلیب از طبع بی پروای گل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات و اندوه خود درباره گل و زیباییهای آن اشاره میکند. او از سردی و دلتنگی ناشی از دوری از گل صحبت میکند و به تمایلش برای نزدیکی به گل و حس گرمای آن اشاره میکند. همچنین به تضاد بین شادی ظاهر گل و غم ناشی از شبنم اشاره میکند. شاعر میگوید که زندگی و وجودش رنگ و بویی ندارد و از بیحوصلگی و بیخیالی نسبت به زندگی میگوید. در نهایت، از عندلیب (پرندهای که به گل عشق میورزد) میخواهد که از بیاحتیاطی و شجاعت گل شرم کند.
هوش مصنوعی: پرنده خوش صدا ما نمیتواند از زیبایی گل جدا شود و دل و جان ما از سرما و بیاحساسی گل، سرد میشود.
هوش مصنوعی: ما به زیبایی و جاذبه ظاهری مانند پروانه عادت کردهایم و به همین دلیل چشمهایمان چون شبنم بر روی گلها نمیچسبند و توجهی به آنها نمیکنیم.
هوش مصنوعی: خورشید بر لبه بام درخشانی میکند و شبنم که با گریهاش، باعث خنده بیمناسبت گلها شده است.
هوش مصنوعی: هیچ اثری از وجود در نقطهای که من هستم وجود ندارد. من مثل شبنم که از روی گل میریزد، با بازیگوشی رفتار میکنم.
هوش مصنوعی: چنانچه نصیحت و مشاوره تاثیرگذار باشد، باید همچون بادی باشد که در بهار از گلهای بلبلان بگذرد و عشق به گلها را با خود ببرد.
هوش مصنوعی: معنی این بیت به این صورت است که در گذشته، ناله و شکایت را مورد تمسخر و بیاحترامی قرار دادی، بنابراین الآن باید از خودت خجالت بکشی. ای خوشهچین، باید از آزادی عمل و بیپروایی گلهای زیبا شرمنده باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باد از پالیز با بلبل گسسته پای گل
رود گیرد جای بلبل باده گیرد جای گل
در گلستان گرنباشد شاهد رعنای گل
خاک پای تو بخوش بویی بگیرد جای گل
شمه یی از بوی تو پنهانست اندر جیب مشک
پرتوی از روی تو پیداست درسیمای گل
نسبت رویت بگل کردند مسکین شاد گشت
[...]
می خرامد سوی بستان شاهد رعنای گل
می رود آب روان تا سر نهد در پای گل
تافت ابر از سیم رشته سوزن از زر ساخت مهر
تا صبا دوزد قبای لطف بر بالای گل
جلوه گل را بود چیزی ورای رنگ و بوی
[...]
در چنین فصلی، که تنگ از رنگ و بو شد جای گل
گشته از تنگی سر و دستارها مأوای گل
فیض بر بالای فیض افتاده، گل بالای گل
آب ده چون ژاله، چشمی از رخ زیبای گل
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.