ز ناروایی خود این چنین که خوار شدم
به حیرتم که چسان خرج روزگار شدم
درین قلمرو آفت ز ناتوانیها
به هر کجا که نشستم خط غبار شدم
تو شاد باش که من همچو غنچه تصویر
خجل ز آمدن و رفتن بهار شدم
ز وحشتی که نکردند آهوان از من
به آشنایی لیلی امیدوار شدم
همان چو گرد یتیمی فزود قیمت من
ز بردباری خود گرچه خاکسار شدم
نمانده بود ز دل جز غبار افسوسی
ز خواب بیخبریها چو هوشیار شدم
همان ز سوزن کوته نظر در آزارم
اگرچه همچو مسیحا فلک سوارشدم
چه حاجت است به آغوش همچو موج مرا
چنین که محو در آن بحر بیکنار شدم
به پشت پاست مرا همچو لاله دایم چشم
ز دل سیاهی خود بس که شرمسار شدم
به گنج راه نبردم درین خراب آباد
اگرچه همچو زبان در دهان مار شدم
ز آب من جگر تشنه ای نشد سیراب
مرا ازین چه که چون گوهر آبدار شدم
ز اختیار مزن دم درین جهان صائب
که من ز راه ادب صاحب اختیار شدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساس ناتوانی و خوار شدن خود اشاره میکند. او در حیات پر از چالشها و سختیها، به گونهای دچار حیرت شده که نمیداند چگونه باید زندگی کند. شاعر با اشاره به غم و اندوهی که در دلش احساس میکند، به تصویر غنچهای خجلتی میزند که از آمدن و رفتن بهار شرمنده است. او به یاد آشنایی با لیلی، امیدی جدید پیدا میکند و با وجود احساس یتیمی، به خود میبالد. در نهایت، شاعر به غم و حسرتی که در دل دارد، اشاره میکند و میگوید که از این حسرتها به هوشیاری رسیده است. او در پایان به این نکته میرسد که در این دنیا، اختیار او در دست ادب و رفتار خود است.
هوش مصنوعی: از بیعدالتی و رفتار نامناسبی که با من شده، به شدت در حال حیرت و شگفتیام که چطور زندگیام به این شکل درآمد و به این وضعیت افتادم.
هوش مصنوعی: در این منطقه، به خاطر ناتوانیها، هر کجا که نشستم، مثل یک علامت و نشانهی fading و محو شدم.
هوش مصنوعی: تو خوشحال باش، چون من مانند غنچهای هستم که از آمدن و رفتن بهار شرمنده و خجالتزده شدهام.
هوش مصنوعی: از ترس و وحشتی که آهوان از من داشتند، به خاطر آشنایی با لیلی امیدوار شدم.
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر به دور و بر خود توجه کنم و صبر و تحمل به خرج دهم، ارزشم به دلایلی افزایش مییابد، حتی اگر خود را کوچک و حقیر احساس کنم.
هوش مصنوعی: وقتی بیدار شدم و به حقیقت زندگی پی بردم، تنها حسرت و غم و اندوه در دلم باقی مانده بود و دیگر چیزی از خواب غفلت و بی خبری در من نمانده بود.
هوش مصنوعی: متن به بیان این موضوع میپردازد که گاهی اوقات کمعمق بودن نگاه برخی افراد میتواند برای ما آزاردهنده باشد، حتی اگر در زندگی به موفقیتهای بزرگ یا مقامهای عالی دست پیدا کرده باشیم. این احساس درد ناشی از قضاوتهای نادرست دیگران، با وجود امکانات و دستاوردهای زیاد، همچنان وجود دارد.
هوش مصنوعی: نیازی به آغوشی مانند موج نیست؛ زیرا من به قدری در این دریا بیکران غرق شدهام که دیگر چیزی جز آن را نمیطلبم.
هوش مصنوعی: من همیشه به خاطر دل سیاه و گناهانم شرمندهام، مثل لالهای که به زمین افتاده و به خاطر حال خودش غمگین است.
هوش مصنوعی: در این وادی ویران نتوانستم به گنج و ثروت دست پیدا کنم، هرچند که مانند زبان در دهان مار در معرض خطر و چالش قرار گرفتم.
هوش مصنوعی: از آب من هیچکس سیراب نشد، اما من از این موضوع ناراحت نیستم، زیرا اکنون مانند گوهری درخشان و مملو از زیبایی شدهام.
هوش مصنوعی: در این جهان، خود را تحت فشار قرار نده و تلاشی نکن که از اصول و آداب خود فاصله بگیری، زیرا من با رعایت ادب و اصول، به خودمختاری دست یافتم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا مکش که تو را خاک رهگذار شدم
پی رضای تو رفتم گناهکار شدم
به اختیار غلامیّ حضرتت کردم
که بر ولایت دل صاحب اختیار شدم
ز بیم جرم پراکنده حال بودم لیک
[...]
به بوی درد پریشان زلف یار شدم
نه صید دوست که صید دل فگار شدم
روم به کوثر و خمیازه هوس نکشم
به کوی باده به دریوزه خمار شدم
حدیث فیض تماشای سنبل و گل دوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.