نظر تا باز کردم بر رخش بار سفر بستم
به یک نظاره چشم از روی آتش چون شرر بستم
غرور دولت دیدار شرکت بر نمی دارد
کشیدم آهی از دل دیده آیینه بر بستم
عجب دارم که پای من به دامن آشنا گردد
که با ریگ روان یک روز احرام سفر بستم
گریبانگیر شد دامن زهر خاری که برچیدم
ز دیوار اندرون آمد به هر محنت که در بستم
همان تیر سبکسیر نظر سیخ کبابش شد
به هر صیدی که من از پرتو همت نظر بستم
چه شبها روز کردم در شبستان سر زلفش
که اوراق دل صد پاره را بر یکدگر بستم
نظر تا داشتم بر خود نمی دیدم دو عالم را
دو عالم چون دو عینک گشت تا از خود نظر بستم
خوشا ایام بی برگی و خواب عافیت صائب
که می لرزد دلم چون برگ تا بر خود ثمر بستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با استفاده از تصویرسازیهای زیبا و استعارههای عمیق، احساسات و تجربیات عاشقانه خود را بیان میکند. او به توصیف عشق و دلبستگیاش میپردازد و میگوید که نگاهش به معشوقش چنان عمیق است که تمام جهان را تحت تأثیر قرار میدهد. شاعر همچنین به تنهایی و دردهای ناشی از عشق اشاره میکند و میگوید که دلش در این مسیر دچار اضطراب و تلاطم شده است. در نهایت، او به آرامش و احساس خوشایند زمانهای بیمشغله و آسایش اشاره میکند و به نوسانات عشق و انتظارات ناشی از آن میپردازد. این شعر به خوبی احساسات پیچیده انسانی را در مواجهه با عشق و دوگانگیها نشان میدهد.
هوش مصنوعی: به محض اینکه چشمم به چهرهاش افتاد، سفر خود را آغاز کردم. به سرعت و به شدت نگاهی به او انداختم که مانند شعلههای آتش، قلبم را میسوزاند.
هوش مصنوعی: غرور و تکبر باعث میشود که نتوانم با دیدار کسی که باشکوه است، کنار بیایم. به همین خاطر، با اندوهی از دل، نگاهی به آیینه کردم و چشمانم را بستهام.
هوش مصنوعی: من شگفتزدهام که چطور ممکن است پای من به دامن آشنا برسد، در حالی که یک روز با ریگ نرم سفرم را آغاز کردهام.
هوش مصنوعی: من دامن خود را به زخم زهرآگینی درگیر کردم که آن را از دیوار چیده بودم و حالا در هر سختی که به وجود آوردم، به سراغم آمده است.
هوش مصنوعی: تیر سبکی که ناشی از نگاه معشوق است، به راحتی به سیخ کباب تبدیل شده و به هر طعمهای که من به خاطر اراده و تلاش خودم به آن نظر کردهام، اصابت کرده است.
هوش مصنوعی: شبها را تا سپیدهدم در معلق موهایش گذراندم و دل شکستهام را همچون ورقهای پاره پاره به هم متصل کردم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به خودم نگاه میکردم، نمیتوانستم دنیای بیرون را ببینم. اما وقتی توجهام را از خودم برداشتم و به جهان اطرافم گفتم، آن دو دنیا مانند دو عینک برایم نمایان شدند.
هوش مصنوعی: خوشا روزهایی که بیدغدغه و آرامش سپری میشوند، زمانی که دل من مانند برگهایی که به درخت چسبیدهاند، میلرزد تا به ثمر برسم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به دل مهر تو کردم نقش و چشم از غیر بر بستم
در آوردم درون خانه شمعی را و در بستم
بلا دیدم که از چشمست بر دل خاک راهت را
بخوناب جگر گل کردم و این رهگذر بستم
شکاف سینه را گر دوختم پیش تو معذورم
[...]
ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم
تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش
به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
به هر چوب قفس پیوند دیگر بود بالم را
[...]
حضور معنیام گم گشت تا دل بر صور بستم
مژه واکردم و بر عالم تحقیق در بستم
ز غفلت بایدم فرسنگها طی کرد در منزل
که چون شمع از ره پیچیده دستاری به سر بستم
به جیب ناله دارم حسرت دیدار طوماری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.