همت بلند نام شد از طبع سرکشم
گوگرد احمر خس و خارست آتشم
با آن که سنگ را به نظر لعل می کنم
از خاک تیره است چو خورشید مفرشم
در قبضه تصرف گردون کج نهاد
از راست خانگی چو کمان در کشاکشم
اندیشه از سیاهی لشکر چرا کنم؟
چون آفتاب مشرق تیرست ترکشم
از سوختن چگونه گریزم، که چون سپند
برآسمان اگر شده ام رزق آتشم
دارم چو موج تنگ در آغوش بحر را
وز جوش اشتیاق همان در کشاکشم
صائب چرا به رشته مریم برم پناه؟
شیرازه گیر نیست حواس مشوشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ابراز شخصیت و اراده خود میپردازد. او از انگیزه و همت بلند خود صحبت میکند و به قدرت و تأثیرگذاریاش بر جهان اشاره میکند. با تصاویری مانند آتش و خورشید، او احساسات و خواستههای درونیاش را بیان میکند. شاعر نشان میدهد که با وجود چالشها و مشکلات، عزم و ارادهاش او را به سمت آرزوهای بزرگ هدایت میکند. او همچنین به آشفتگی ذهنی خود اشاره کرده و در پی یافتن آرامش و تمرکز است. این شعر بیانگر آزادیخواهی و جستجوی معنا در زندگی است.
هوش مصنوعی: عزم و اراده قوی من باعث شهرت و نامآوریام شده است. خصلتهای خاص و تواناییهای من، همچون گوگردی سرخ و آتشین، به من قدرت و شدت بخشیدهاند.
هوش مصنوعی: با اینکه من سنگ را به نظر زیبا و قرمز (مانند لعل) جلوه میدهم، اما در واقع از خاک سیاهم و مثل خورشید درخشان نیستم.
هوش مصنوعی: زندگی من در دستان سرنوشت به شکلی نادرست و پیچیده قرار گرفته؛ همچون کمانی که در حال کشیده شدن است و به خاطر شرایط سخت و پر از چالشها، من همواره در تلاش برای حفظ تعادل و استقامت هستم.
هوش مصنوعی: چرا باید به افکار سطحی و بیاهمیت توجه کنم، وقتی که نور و روشنایی من از منبعی بزرگ و درخشان میتابد؟
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از سوزش و درد فرار کنم، وقتی که مانند آتش افروز در آسمان، سرنوشت من، روزیام را به آتش در آورده است؟
هوش مصنوعی: من همچون موجی در آغوش دریا هستم و در زودجوشی اشتیاقم در کشمکش و درگیری به سر میبرم.
هوش مصنوعی: چرا به گل مریم پناه ببرم؟ وقتی که ذهن بیقرارم آرامش ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساقی من از خمار شبانه مشوشم
وقت است اگر به باده باقی کنی خوشم
آن آب هم طویله آتش به من رسان
باشم که یک زمان زنی آبی بر آتشم
الا به دست باده دوشین دواش نیست
[...]
من دوستدارِ رویِ خوش و مویِ دلکَشَم
مَدهوشِ چَشمِ مست و مِیِ صافِ بیغَشَم
گفتی ز سِرِّ عهدِ ازل یک سخن بگو
آنگَه بگویمت که دو پیمانه دَر کَشَم
من آدمِ بهشتیَم اما در این سفر
[...]
من غایبانه عاشق آن روی مهوشم
بی منت نظر به خیالی ازو خوشم
شد شوق تو فزون به تماشای سرو و گل
بالا گرفت ازین خس و خاشاک آتشم
غش می کنم به یاد لب لعل دلکشت
[...]
دل سوزد از غم رخ آن شوخ مهوشم
ساقی کجاست باده که بنشاند آتشم؟
دیوانه گر به دیر مغان رو نهم چه عیب
چون من اسیر مغبچگان پریوشم
گر نیست وجه بادهام اما پی پسند
[...]
با کس سخن مگو که من از غیرت آتشم
آهی مباد کز جگر گرم برکشم
من آن گلم که آتش سوزنده ام تمام
آن به که باد نسازد مشوشم
گر ناله یی کنم نه ز بیدردیم بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.