تَرزبانی معدنِ زَنگار میسازد مرا
خامشی آیینهٔ اسرار میسازد مرا
آفتابِ غیب، فرشِ خانهٔ بیروزن است
چشم بستن مطلعِ انوار میسازد مرا
در میانِ مستی و هشیاریِ من پردهای است
نعرهٔ مستانهای هشیار میسازد مرا
سایهٔ سروی که من در پای او آسودهام
از شِکَرخوابِ عدم بیدار میسازد مرا
میتواند چشمِ بیماری مسیحِ من شدن
فتنهٔ خوابیدهای بیدار میسازد مرا
کف چه حد دارد نقابِ شورش دریا شود؟
مستی سرشار، بیدستار میسازد مرا
آفتابِ گرمرویی دشمنِ جانِ من است
نخلِ مومم، سردیِ بازار میسازد مرا
تنگ میسازد بیابان را به رهرو کفشِ تنگ
تنگدستی از جهان بیزار میسازد مرا
عِزّ آزادی به ذِلّ بندگی نتوان فروخت
بُخلِ بیش از جود، منّتدار میسازد مرا
هیچ سوهان راهرو را چون رهِ باریک نیست
فکرِ آن موی میان هموار میسازد مرا
گرچه چون سیل از غبارِ ره گران گردیدهام
جذبهٔ دریا سبکرفتار میسازد مرا
این جوابِ آن غزل صائب، که میگوید اسیر
خواب چون گردد گران، بیدار میسازد مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
باده چون زور آورد هشیار میسازد مرا
خواب چون گردد گران بیدار میسازد مرا
همین شعر » بیت ۱۲
این جوابِ آن غزل صائب، که میگوید اسیر
خواب چون گردد گران، بیدار میسازد مرا
باده چون زور آورد هشیار میسازد مرا
خواب چون گردد گران بیدار میسازد مرا
صبح را گلگونه میبخشد کف خاکسترم
سوختن رنگین تر از گلزار میسازد مرا
دارد اکسیر حواس جمع دل چون شد خراب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.