آب گوهر از تهی چشمان نمی شوید غبار
نقش، جوی خشک باشد در عقیق آبدار
هست در دست فلاخن نبض سر گردانیم
چون رگ سنگ است در دستم عنان اختیار
شش جهت ار پنجه شیرست بر من تنگتر
گشته جوی شیر بر تن استخوانم از فشار
نه ز کار خود، نه از مردم گشایم عقده ای
برده است آزادگی چون سرودستم را ز کار
گرد من بسته است نقش از ناتوانی بر زمین
زآستین افشانیم آسوده چون خط غبار
زخم تیر راست از کج بیش در دل می خلد
سخت می ترسم شود بامن مساعد روزگار
حجت سیری بود از میهمان بوالفضول
میزبان تلخرو را سفره بی انتظار
خرقه پوشان را ز مردم بردباری لازم است
رخت حمالی برون کن چون نداری تاب بار
در تلافی کوه غم بردارمش صائب ز دل
چون سبوی باده هر دوشی که آرم زیر بار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات و وضعیتی میپردازد که فردی در آن دچار ناتوانی و فشارهای زندگی است. او میگوید که چشمهایش غبار غم را نمیشوید و در دلش زخمهایی وجود دارد که ناشی از سختیها و فشارهای زندگی است. او از تیرگیهای روزگار و فشاری که بر بدنش هست میگوید و به آزادی و آسایش اشاره میکند که به دست نمیآید. همچنین، به ضرورت صبر و تحمل در مواجهه با سختیها اشاره میشود و نهایتاً با نمادهایی چون سبوی باده و بار سنگین، حس دشواری و تلاش برای خالی کردن این بارها را بیان میکند.
هوش مصنوعی: چشمان پر از احساس و زیبایی نمیتوانند غبار و زشتی را از روح پاک کنند، حتی اگر در شرایط ایدهآل و با تمام زیباییها روبهرو باشند. اگر احساس و عشق وجود نداشته باشد، زیباییها هیچ تاثیری نخواهند داشت.
هوش مصنوعی: در دست ما فلاخی وجود دارد که میتواند به سر گردش اشاره کند. ما مانند رگی که در سنگ وجود دارد، اختیار خود را در دستانمان داریم.
هوش مصنوعی: من در شرایط سخت و دشواری قرار دارم، بهگونهای که فشارهای زندگی مثل پنجههای شیر به من احساس تنگی و فشار میدهد و گویی جوی شیر بر روی استخوانهایم سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: من نه از کار خودم ناراحت هستم و نه از دیگران، زیرا روح آزادگی در من وجود دارد و این حس را مانند سرود دست خودم میدانم.
هوش مصنوعی: به خاطر ناتوانیام، دایرهای از گرد و غبار به دور خودم ایجاد کردهام. حالا مانند خطی از غبار که به آرامی بر زمین پاشیده میشود، بیدغدغه و بیپروایی آن را رها میکنم.
هوش مصنوعی: زخم تیر راست در دل من به شدت جا خوش کرده است. از این میترسم که روزگار با من مساعد نباشد و شرایط بدتر شود.
هوش مصنوعی: حجت به عنوان کسی که از میهمانانش پذیرایی میکند، حوصلهاش از میهمان بیادب و فضولی سر رفته است و برای میزبان با خلق و خوی تند و تلخ، سفرهای آماده کرده که انتظار شرم و ادب از میهمان را ندارد.
هوش مصنوعی: برای افرادی که لباس مخصوصی بر تن دارند و خود را برتر میدانند، نیاز به صبر و تحمل از طرف مردم ضروری است. اما اگر خودت توانایی تحمل بار سختی را نداری، بهتر است از این ظواهر دوری کنی و به واقعیت زندگی بپردازی.
هوش مصنوعی: در انتقام از کوه غم، میخواهم آن را از دل خود کنار بزنم. مثل اینکه هر شب بادهای را در ظرفی میگذارم و زیر بار این بار سنگین میبرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نافه دارد زیر اندر گشاده بی شمار
لاله دارد زیر نافه در شکسته صد هزار
خانمان از رنگ و بوی او همیشه چون بهشت
روزگار از تار و پود او شکفته چون بهار
چشم زی رویش نگه کرد اندرو لاله شکفت
[...]
هر سپاهی را که چون محمود باشد شهریار
یمن باشد بر یمین ویسر باشد بریسار
تیغشان باشد چو آتش روز و شب بد خواه سوز
اسبشان باشد چوکشتی سال و مه دریا گذار
از عجایب خیمه شان با شد چو دریا وقت موج
[...]
ای خداوندان مال العتبار الاعتبار
ای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
پیش ازاین کاین جان عذرآورفروماند ز نطق
پیش از آن کین چشم عبرت بین فرو ماند زکار
توبه پیش آرید و نادم از گُنه کاری خویش
[...]
بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ و بار
افسر زرین بر آرد ابر مروارید بار
گاه مینا زینت آرد زو نگار بوستان
گاه مرجان زیور آرد زو عروس مرغزار
غنچه سازد باغ را پر گلبن از مینا و زر
[...]
ابر آذاری برآمد از کران کوهسار
باد فروردین بجنبید از میان مرغزار
این یکی گل برد سوی کوهسار از مرغزار
وان گلاب آورد سوی مرغزار از کوهسار
خاک پنداری به ماه و مشتری آبستنست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.