دوش با ما سرگران بودی چه در سر داشتی؟
باده می خوردی و خون ما به ساغر داشتی
سبزه باغ و بهار ما زبان شکر بود
بر مسلمانان اگر رحمی تو کافر داشتی
نیست امروز این گرانی پله ناز ترا
شیر در گهواره می خوردی که لنگر داشتی
نونیاز ناز چون خوبان دیگر نیستی
دایم از شوخی تو در پیراهن اخگر داشتی
ماه رخسار تو ناگردیده در خوبی تمام
هر طرف چون ماه نو صد صید لاغر داشتی
این زمان با غیر همدوشی، وگرنه پیش ازین
تیغ در یک دست و در یک دست خنجر داشتی
جان نثارت کرد و از اخلاص می کردی نثار
صائب مسکین اگر صد جان دیگر داشتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به یاد روزهای خوشی میافتد که با محبوبش در کنار هم بوده و از زندگی لذت میبردند. او به بادهنوشی محبوب اشاره میکند و به درد و رنج خود که ناشی از جدایی از اوست، میپردازد. شاعر به زیبایی محبوب و تأثیرات مثبت او بر زندگیاش اشاره میکند و lament میکند که اکنون محبوب دیگر به او توجهی ندارد. در نهایت، او از وفاداری و صداقت خود مقابل محبوب سخن میگوید و به ارزش عشق و ارتباطات عمیق انسانی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: شب گذشته با ما در حال خوشگذرانی بودی، به چه چیز فکر میکردی؟ در حال نوشیدن شراب بودی و در عین حال به یاد ما و درد ما هم بودی.
هوش مصنوعی: سبزه و گلهای بهاری ما نماد شکرگزاری و زیبایی هستند و اگر تو، که کافر هستی، کمی مهربانی نشان دهی، میتواند بر مسلمانان تأثیر مثبتی داشته باشد.
هوش مصنوعی: امروز که این گرانی وجود دارد، به یاد میآورم که زمانی تو در ناز و نعمت بودی و مانند شیری در گهواره آرام گرفته بودی، زیرا تکیهگاه و حمایتهایی داشتی.
هوش مصنوعی: تو دیگر مانند خوبان ناز و عطر خاصی نداری، و هر بار که شوخی میکنی، مانند آتش زیر خاکستر به نظر میآیی.
هوش مصنوعی: چهرهی خوشناز تو در زیبایی بینظیر است، و هر طرف که نظر میکنم، همچون ماه نو، شکارچیان زیادی را در دلتنگیهایشان میبینم.
هوش مصنوعی: در حال حاضر با دیگران همراهی میکنی، اما قبلاً اینطور نبود و تو دو توانایی قوی و در عین حال متضاد در دست داشتی.
هوش مصنوعی: اگر صد جان دیگر هم داشتی، باز هم جان خود را برای تو نثار میکردم و این کار را از روی خلوص نیت انجام میدادم، ای صائب مسکین.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این چه چتر است این که بر ملک ابد برداشتی
یادآوری جهان را ز آنک در سر داشتی
زلف کفر و روی ایمان را چرا درساختی
ز آنک قصد مؤمن و ترسا و کافر داشتی
جان همیتابید از نور جلالت موج موج
[...]
یاد ایامی که دروی صاحب صاحبقران
گاهگاهی التفاتی سوی چاکر داشتی
حاتم ثانی جلال ملک و دین کان کرم
آنکه هر روزم ز روز رفته بهتر داشتی
گر هزاران غم رسیدی بر دل ابن یمین
[...]
کاش یارم از ستم دایم مکدر داشتی
یا دلم تاب فراق آن ستمگر داشتی
کاشکی هرگز از آن گل نامدی بوی وفا
یا چو رفتی مرغ دل فریاد کمتر داشتی
کاشکی زان پیش کان شمع از کنار من رود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.