گنجور

 
صائب تبریزی

پرده پوشی عشق عالمسوز را پیدا کند

پرده تبخال تب را بیشتر رسوا کند

خرده راز محبت می شکافد سینه را

این شرار شوخ کار تیشه با خارا کند

بر نیاید هر تنک ظرفی به حفظ راز عشق

باده پرزور کار سنگ را مینا کند

تنگدستی نفس سرکش را شود رهبر به حق

ابر چون بی آب گردد روی در دریا کند

کی خیالش می شود در دل مصور بی نقاب؟

حسن محجوبی که بر آیینه استغنا کند

نیست از عرض تجمل تنگ چشمان را گزیر

دانه صد تیغ زبان در خوشه ای پیدا کند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

هر که جان خفته را از خواب جهل آوا کند

خویشتن را گرچه دون است، ای پسر، والا کند

هر کسی که‌ش خار نادانی به دل در خست نیش

گر بکوشد زود خار خویش را خرما کند

علم چون گرماست نادانی چو سرما از قیاس

[...]

منوچهری

ابر آذاری چمن‌ها را پر از حورا کند

باغ پر گلبن کند، گلبن پر از دیبا کند

گوهر حمرا کند از لؤلؤ بیضای خویش

گوهر حمرا کسی از لؤلؤ بیضا کند

کوه چون تبت کند چون سایه بر کوه افکند

[...]

قطران تبریزی

باد نوروزی زمین را جامه از دیبا کند

تارش از یاقوت سازد پودش از مینا کند

گلستان را چون یکی بیجاده گون پیدا کند

مرغ دستان سازد ابر شاخ گل شیدا کند

ابر آزادی ز دریا روی در صحرا کند

[...]

ابن یمین

قصه پر غصه بر درگاه خاتون جهان

عرضه دارم گر ز راه مکرمت اصغا کند

میکند گردون دون با من ستم بیموجبی

عدلت آخر چون روا دارد که او اینها کند

هر زمان آرد محصل نسخه ئی کابن یمین

[...]

سلمان ساوجی

هر شبی سودای چشمش بر سرم غوغا کند

غمزه‌اش صد فتنه در هر گوشه‌ای پیدا کند

از می سودای چشمت خوش برآید جان من

سر خوش است امشب خمار مستیش فردا کند

پایه من بر سر بازار سودایش شدست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه