ما ز روی آتشین او نقاب افکندهایم
بار اول ما بر این آتش کباب افکندهایم
نیست چون شبنم و بال دامن گل خون ما
ما سر خود در کنار آفتاب افکندهایم
خار این صحرا به آب زندگی خود را رساند
ما همان چون موج لنگر در سراب افکندهایم
جلوه در پیراهن دریای وحدت میکنیم
پرده از روی نفس تا چون حباب افکندهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به زیبایی و عمیق بودن عشق و جانفشانی انسانی اشاره میکند. او میگوید که ما به خاطر عشق و زیبایی معشوق خود، خود را در آتش عشق افکندهایم و به همین خاطر، احساسات ما همچون شبنم و گل خالص نیست. همچنین اشاره میکند که ما مانند موجی در سراب، تلاش میکنیم تا به حیات معنوی دست یابیم و در پیوستگی با حقیقت وجود، جلوهای از آن را در زندگی خود نمایان سازیم. در کل، این اشعار به جستوجوی زیبایی و حقیقت در دنیای عشق و عرفان پرداخته است.
هوش مصنوعی: ما به خاطر جذابیت و زیباییهای داغ او، نقابی بر چهره زدهایم و این نخستین باری است که ما بر روی این آتش خود را به کباب میزنیم.
هوش مصنوعی: ما مانند شبنم و گل نیستیم؛ بلکه ما بار گران غم و اندوه را بر دوش خود حمل کردهایم و سر خود را در کنار آفتاب قرار دادهایم.
هوش مصنوعی: خار این بیابان به آب حیات دست یافته، اما ما همچنان مانند موجی هستیم که در سرابی غوطهور شدهایم و در جستجوی حقیقت و زندگی واقعی، اما در واقعیت به آن دسترسی نداریم.
هوش مصنوعی: ما در قالب زیباییهای وجود یکپارچگی و اتحاد، خود را به نمایش میگذاریم و پرده از روی خود برمیداریم تا مانند حبابی که روی آب شناور است، نمایان شویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما امید از طاعت و چشم از ثواب افکندهایم
سایهٔ سیمرغ همت بر خراب افکندهایم
گر به طوفان میسپارد یا به ساحل میبرد
دل به دریا و سپر بر روی آب افکندهایم
محتسب گر فاسقان را نهی منکر میکند
[...]
کشتی ما کو که ما زورق در آب افکنده ایم
در خرابات مغان خون را خراب افکنده ایم
جام می را مطلع خورشید تابان کرده ایم
وز حرارت تاب دل در آفتاب افکنده ایم
با جوانان بر در میخانه مست افتاده ایم
[...]
بس که ما از روی رسوایی نقاب افکندهایم
عشق رسوا را هم از خود در حجاب افکندهایم
تا فکنده طرح صلح آن جنگجو با ما هنوز
یاز دهشت خویش را در اضطراب افکندهایم
ز آتش دل دوزخی داریم کز اندیشهاش
[...]
ما قلم در آتش و دفتر در آب افکندهایم
هرچه با آن خواهشی هست از حساب افکندهایم
شب که در مستی سراغ کلبهٔ ما کردهای
جای غم شادی، برون از اضطراب افکندهایم
کوی جان معمورتر داریم، از بازار دل
[...]
ای که گویی ما به زهد از خود حجاب افکندهایم
رو که ما سجاده تقوی بر آب افکندهایم
مردمان دیده را ما در شب آسودگی
بسترِ خارِ مغیلان وقت خواب افکندهایم
بهر خونِ ما خدا را دل مرنجان غمزه را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.