گر به ظاهر چون لب پیمانه خاموشیم ما
از ته دل چون خم سربسته در جوشیم ما
گر در آن محراب ابرو نیست ما را راه حرف
از دعاگویان آن صبح بناگوشیم ما
از نسیمی می شود بنیاد ما زیر و زبر
بحر هستی را حباب خانه بر دوشیم ما
رزق ما از شهد چون زنبور غیر از نیش نیست
ورنه این میخانه را صهبای سرجوشیم ما
از دل روشن رگ خواب جهان در دست ماست
گر به ظاهر همچو چشم یار مدهوشیم ما
نعل وارونی بود خمیازه آغوش ما
ورنه همچون موج با دریا هم آغوشیم ما
گرچه فانوس خیالیم این زمان صائب ز فکر
چشم تا بر هم زنی، خواب فراموشیم ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و رمزآلود شاعر پرداخته و نشان میدهد که هرچند در ظاهری خاموش و آرام به نظر میرسند، در باطن شور و هیجان دارند. شاعر به تضاد میان ظاهر و باطن اشاره میکند و بیان میکند که حتی اگر در برقراری ارتباط دچار مشکل باشند، همچنان به دعا و راز و نیاز اهمیت میدهند. آنها همچنین به تأثیرات و ارتباطات طبیعی و جهانی خود اشاره میکنند و بیانگر این هستند که در نهایت وجودشان به هم پیوسته و متصل به دریا و زندگی است. در نهایت، منظور از خواب و خیال به عدم آگاهی و فراموشی اشاره دارد و نشان میدهد که ممکن است در دنیای بیرون غرق شده و از عمق وجود خود غافل باشند.
هوش مصنوعی: ما به ظاهر شاید ساکت و بیتفاوت به نظر بیاییم، اما در عمق دل و وجودمان، مانند مایعی درون یک ظرف، پر از احساسات و جوش و خروش هستیم.
هوش مصنوعی: اگر در آن محراب ابرو خبری نیست، ما بهخاطر دعاگویان آن صبح، راهی برای صحبت پیدا کردهایم.
هوش مصنوعی: نسیمی به راحتی میتواند اساس وجود ما را دچار تغییر و تزلزل کند. ما در دنیای هستی بهسان حبابی هستیم که بر دوش میزنیم، نشانهای از ناپایداری و زودگذر بودن زندگی.
هوش مصنوعی: روزق ما مانند زنبور که عسل میسازد، جز از زهر نیشش نیست. در غیر این صورت، ما خود همچون مجذوبی هستیم که در این میخانه غرق در سرور و شادی میباشد.
هوش مصنوعی: اگرچه به نظر میرسد که ما مست و بیخود هستیم و مانند چشم معشوق به دنیا نگاه میکنیم، اما در حقیقت دل روشنی داریم و کنترل دنیای خود را در دست داریم.
هوش مصنوعی: آغوش ما مانند نعل وارونهای است که خمیازه میکشد؛ در غیر این صورت، ما همچون موجهایی هستیم که با دریا در آغوش یکدیگرند.
هوش مصنوعی: هرچند در این لحظه مانند چراغی در تاریکی خیال میزنیم، اما وقتی چشمانت را میبندی، ما در خواب و فراموشی به سر میبریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما
باده از جوش نشاط افتاد و در جوشیم ما
ناله ما حلقه در گوش اجابت می کشد
کز سحرخیزان آن صبح بناگوشیم ما
قطره اشکیم با آوارگی هم کاروان
[...]
با بد و نیک جهان از بسکه همدوشیم ما
سرمه را چشمیم و حرف سخت را گوشیم ما
عقده ایی در هر خم زلفی که باشد شانه ایم
کاکلی هر جا پریشان می شود دوشیم ما
قامت ما خم شده و فکر کنار از سر نرفت
[...]
چون نگاه از بس به ذوق جلوه همدوشیم ما
یک مژه تا واشود صد دشت آغوشیم ما
حیرت ما ازدرشتیهای وضع عالم است
دهرتاکهسار شد آیینه میجوشیم ما
شمع فانوس حباب از ما منورکردهاند
[...]
دل پر از افغان و ظاهر خالی از جوشیم ما
از سخن لبریز و از گفتار خاموشیم ما
تا به بر گیریم هر دم تیر تقدیر تو را
جمله اعضا چون کمان پیوسته آغوشیم ما
چون تن آیینه پنهان در لباس جوهریم
[...]
بس که چون عنقا ز خاطرها فراموشیم ما
گر جهان از ما نپوشد چشم میپوشیم ما!
جوش شکر در نی آخر میکند منع صدا
از کمال شهد مضمون گرچه خاموشیم ما!
از زمین تا آسمان گر مشتری جوشد ولیک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.