گنجور

 
صائب تبریزی

از بهار افزود شور عشق چون بلبل مرا

خامه مشق جنون گردید چوب گل مرا

صحبت طفلان بود دیوانه را باغ و بهار

دامن پر سنگ باشد دامن پر گل مرا

با پریشان خاطری از وسعت مشرب خوشم

چشمه ها پنهان بود در موجه سنبل مرا

می شوند از زودرفتن ها، گرانان خوشگوار

نیست از سیل بهاران شکوه ای چون پل مرا

پای طاوس از پر طاوس باشد بی نصیب

نیست غیر از خارخاری زان رخ گلگل مرا

خواب من هر چند از رطل گران سنگین ترست

شیشه می، می کند بیدار از قلقل مرا

گل چو شبنم رو نمی پوشد ز چشم پاک من

می برد با خود به سیر گلستان بلبل مرا

معنی رنگین شراب لاله رنگ من بس است

نیست صائب دیده حسرت به جام مل مرا

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۵۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جامی

اژدهای عشق زد زخمی عجب بر دل مرا

نیست خاطر سوی تریاک و فسون مایل مرا

نیست تریاک و فسون من بجز جانان که ساخت

مهرش از صبح ازل در جان و دل منزل مرا

عمر در تحصیل وصلش رفت و آن حاصل نشد

[...]

صائب تبریزی

کی سبکباری ز همراهان کند غافل مرا؟

بار هر کس بر زمین ماند، بود بر دل مرا

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
هاتف اصفهانی

ناقه آن محمل نشین چون راند از منزل مرا

جان قفای ناقه رفت و دل پی محمل مرا

ز آتش رشکم کنی تا داغ، هر شب می‌شوی

شمع بزم غیر و می‌خواهی در آن محفل مرا

بعد عمری زد به من تیغی و از من درگذشت

[...]

مشتاق اصفهانی

بی‌تو مرگ آسوده سازد اضطراب دل مرا

آنچه گردابست عالم را بود ساحل مرا

ناید از دستم گشاد عقدهای دل که هست

ناخنم سست و هزاران عقده مشکل مرا

در محیط عشق کز وی نیست امید نجات

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مشتاق اصفهانی
سحاب اصفهانی

ماند آخر حسرت دیدار او در دل مرا

منتی در دل نهاد این مرگ مستعجل مرا

بارها دل بر وفای خوبرویان بسته ام

باز می خواهم که داند هر کسی عاقل مرا

نفگند از دور هرگز ناوکی بر سینه ام

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سحاب اصفهانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه