بیگانگی ز حد رفت ساقی می صفا ده
ما را ز خویش بستان خود را دمی به ما ده
از پافتادگانیم در زیر پا نظر کن
از دست رفتگانیم دستی به دست ما ده
هر چند بوالفضولی است از دور بیش جستن
در زیر چشم ما را پیمانه ای جدا ده
دیوان ما و خود را مفکن به روز محشر
در عذر خشم بیجا یک بوسه بجا ده
گر بوسه ای نبخشی، دشنام را چه مانع؟
گر آشنا نگردی پیغام آشنا ده
ای پادشاه خوبی در شکر بی نیازی
از حسن خود زکاتی گاهی به این گدا ده
بی جذبه از تردد کاری نمی گشاید
چون برگ که سبک شو خود را به کهربا ده
از تیرگی چو صائب محروم از لقایی
چندان که می توانی آیینه را جلا ده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل مورد نظر به تنهایی و بیگانگی شاعر از دنیای اطرافش اشاره دارد. او از ساقی میخواهد که لحظهای او را از این جدایی رها کند و به او صفایی بدهد. شاعر از حال و روز خود شکایت دارد که در زیر پا افتاده و گم شده است و از ساقی میخواهد که دستی به او بدهد. او به نوعی میخواهد با بوسهای و پیغامی آشنا دوباره ارتباط برقرار کند. همچنین شاعر تأکید میکند که خوبی و زیبایی مثل پادشاهی است که باید به بینیازان و گدایان توجه کند. او به جاذبه و جذابیت عشق و زیبایی اشاره دارد و در نهایت از تیرگیها و فقدان وصال یاد میکند و طلب جلا و روشنی میکند.
هوش مصنوعی: بیگانگی و فاصله از دیگران به حدی رسیده که ای ساقی، ما را با می خوشبو سیراب کن. ما را از خودخواهی و خودپرستی دور کن و چیزی از خودت به ما بده، حتی اگر فقط برای لحظهای باشد.
هوش مصنوعی: به افرادی که در زندگی با مشکل و سختی مواجه شدهاند، نگاه کن. ما کسانی هستیم که از دست رفتهایم، پس دستی به ما بده و کمک کن.
هوش مصنوعی: هرچند که فضولی در کار ما درست نیست، اما از دور به ما نگاه کن و جدای از ما، دلی شاد بپیمای.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، به هیچ وجه بهانهای برای خشم و قهر نداشته باش و بهتر است با یک بوسه به محبت و محبت به پایان برسانی.
هوش مصنوعی: اگر به کسی بوسهای ندهی، دیگر چه مانعی دارد اگر دشنامی بشنوی؟ اگر با کسی آشنا نشوی، چه دلیلی دارد که پیام آشنا را به او برسانی؟
هوش مصنوعی: ای پادشاه خوبی، تو که نیازی به شکرگزاری از خوبیهای خودت نداری، گاهی به این گدا لطفی بکن و به او چیزی ببخش.
هوش مصنوعی: اگر جذابیت نداشته باشی، هیچ کار مهمی انجام نخواهی داد. همانند برگی که سبک و بیوزن است، بهتر است خود را به چیزی ارزشمند بسپاری.
هوش مصنوعی: هرچقدر که میتوانی، تلاش کن تا از تاریکی و دوری فاصله بگیری و خودت را روشنتر کنی، مانند اینکه آیینه را جلا میزنی تا بهتر نور را منعکس کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آفتاب یغما ای خَلُّخی نژاده
هم ترک ماه رویی هم حور ماه زاده
هستی به مهر و خدمت استاده و نشسته
هم در دلم نشسته هم پیشم ایستاده
گه راز منگشایی زان زلفکان بسته
[...]
سر پا برهنگانیم اندر جهان فتاده
جان را طلاق گفته دل را به باد داده
مردان راهبین را در گبرکی کشیده
رندان رهنشین را میخانه در گشاده
با گوشهای نشسته دست از جهان بشسته
[...]
در خانه دل ای جان آن کیست ایستاده؟
بر تخت شه کی باشد جز شاه و شاهزاده؟
کرده به دست اشارت کز من بگو چه خواهی؟
مخمور می چه خواهد جز نقل و جام و باده؟
نقلی ز دل معلق جامی ز نور مطلق
[...]
عید آمد ای نگارین بردار جام باده
وز بند غم برون شو تا دل شود گشاده
عهد صبوح نو کن جام می کهن ده
کم کن به عیش شیرین، تلخی جام باده
گوئی شبی ببینم من شادمان نشسته
[...]
ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده
من در میانه پیری دین را به باد داده
مجلس میان بستان گل با صبا به بازی
نرگس به ناز خفته، سرو سهی ستاده
خوبان به باده خوردن، من جرعه نوش مجلس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.