گنجور

 
صائب تبریزی

به آهی می توان از خود برآوردن جهانی را

که یک رهبر به منزل می رساند کاروانی را

اگر از حسن عالمگیر او واقف شدی زاهد

پرستیدی به جای کعبه هر سنگ نشانی را

تماشایی عیار ناز خوبان را چه می داند؟

که نتوان بی کشیدن یافت زور هر کمانی را

دلی کز دست خواهد رفت، به کز دست بگذارم

کسی تا کی سپرداری کند برگ خزانی را؟

سبکساران به شور آیند از هر حرف بی مغزی

به فریاد آورد اندک نسیمی نیستانی را

نباشد سرکشی در طبع پیران گران تمکین

به صد من زور بردارد ز جا، طفلی کمانی را

ز پاس هیچ دل غافل مشو در عالم وحدت

که دارد در بغل هر غنچه اینجا گلستانی را

ندارد شکوه از اوضاع مردم، دیده حق بین

به یوسف می توان بخشید جرم کاروانی را

تو کز نازکدلی از نکهت گل روی می تابی

چه لازم بر سر حرف آوری آتش زبانی را؟

دل آیینه از تسخیر طوطی آب می گردد

نه آسان است صید خویش کردن نکته دانی را

فدای نیک بختان هر که شد، از نیک بختان شد

هما منشور دولت می کند هر استخوانی را

اگر در خواب بیهوشی نباشد گوش ها صائب

به حرفی می توان تقریر کردن داستانی را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۴۴۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کمال‌الدین اسماعیل

جهان دانش و معنی ، شهاب الدّین تویی آنکس

که چشم عقل کم بیند ، چو تو بسیار دانی را

ز رای سالخوردت دان ، شکوه بخت برنایت

مربّی آنچنان پیری، سزد جوانی را

ز قحط مردمی عالم ، چنان شد خشک لب تا لب

[...]

مولانا

عطارد مشتری باید‌، متاع آسمانی را

مهی مریخ‌چشم ارزد‌، چراغ آن جهانی را

چو چشمی مقترن گردد بدان غیبی چراغ جان

ببیند بی‌قرینه او قرینان نهانی را

یکی جان‌ِ عجب باید که داند جان فدا کردن

[...]

حکیم نزاری

نظر از جانب ما کن زکات زندگانی را

دلی ده باز ما را صدقة جان و جوانی را

به بوسی از سرم کردن توانی دفع صفرا را

به بویی از دلم بردن توانی ناتوانی را

چه بادش گر به دلداری دمی با بی دلی داری

[...]

نظیری نیشابوری

کجا بودی که امشب سوختی آزرده جانی را

به قدر روز محشر طول دادی هر زمانی را

سئوالی کن ز من امروز تا غوغا به شهر افتد

که اعجاز فلانی کرده گویا بی زبانی را

به هر جنسی که می گیرند اخلاص و وفا خوب است

[...]

کلیم

از آن چشمی که می‌داند زبان بی‌زبانی را

نکویان یاد می‌گیرند طرز نکته‌دانی را

به نزد آنکه باشد تنگدل از دست کوتاهی

درازی عیب می‌باشد قبای زندگانی را

نمی‌خواهی که زخمت را به مرهم احتیاج افتد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه