لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
صائب تبریزی

یکی صد شد ز خط کیفیت چشم گرانخوابش

مگر خط می کند بیهوشدارو درمی نابش ؟

کجا تاب نگاه گرم دارد سایه پروردی

که گردد آفتابی چهره از گلگشت مهتابش

چه پروا دارد از فریاد مظلومان سیه چشمی

که مژگان چون رگ سنگ است از سنگینی خوابش

ریایی چون نگردد طاعت زاهد در آن مسجد

که باشد ازخدا در خلق دایم روی محرابش

توانگر از نشاط فربهی در خود نمی گنجد

ازین غافل که هم پهلوی چرب اوست قصابش

درین دریا کدامین سیل جوش خودنمایی زد؟

که مهر خامشی برلب نزد دریا ز گردابش

بود یک چشمه از کیفیت سرشار حسن او

که ساغر برنمی گردد تهی از لعل سیرابش

ز خون خوردن ندارد چشم خواب آلود او سیری

چه سیرابی دهد آبی که نوشد تشنه درخوابش؟

مشو آلوده دنیا و لذتهای او صائب

که دارد درد غم درچاشنی، صاف می نابش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اوحدی

دمشق فتنه شد بغداد و توفان بلا آبش

به چشم من ز هجر آنکه بی‌ما میبرد خوابش

مگر باد صبا گوید نشان آتشین رویی

که گه در خاک میجویم نشان و گاه در آبش

کسی را گر به اسبابی و ملکی دسترس باشد

[...]

بابافغانی

دل از عیش جهان کندیم و ذوق بادهٔ نابش

نمی‌ارزد به ظلم شحنهٔ شب گشت مهتابش

دلی کز روشنی هر ذره‌اش صد شب‌چراغ ارزد

چرا بهر شراب تلخ اندازم به غرقابش

چه شکر بخت خود گویم چو دیدم بر قرار اینجا

[...]

صائب تبریزی

ز مستی در شکر خندست دایم لعل سیرابش

گریبان چاک دارد شیشه را زور می نابش

لب میگون او را نیست وقت خط برآوردن

ز موج بوسه نو خط می نماید لعل شادابش

ز خواب ناز گفتم چشم اورا خط برانگیزد

[...]

بیدل دهلوی

جوانی سوخت پیری چند بنشاند به مهتابش

نبرد این شعله را خوابی‌ که خاکستر زند آبش

هوای ‌کعبهٔ تحقیق داری ساز تسلیمی

سجود بسمل اینجا در خم بال است محرابش

به جرأت بر میا، سامان جمعیت غنیمت‌دان

[...]

حزین لاهیجی

نمی بینم به مسجد رونق، از دلمرده اصحابش

همان به، شیشهٔ می را کنم قندیل محرابش

بر آن نازک بدن، دل در برم چون بید می لرزد

پرستاران کنند از برگ گل، گر بستر خوابش

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه