حال گویاست اگر تیغ زبان گویا نیست
شکوه و شکر به فرمان زبان تنها نیست
پیش فرهاد که زد شیشه ناموس به سنگ
خنده کبک، کم از قهقهه مینا نیست
لنگر عقل به دست آر که در عالم آب
آنقدر موج خطر هست که در دریا نیست
گرمی لاله خونگرم مرا دارد داغ
ورنه مجنون مرا وحشتی از صحرا نیست
سرکشی در قدم کوه جواهر افشاند
وادی حرص به نزدیکی استغنا نیست
از طلب، مطلب اگر خیر بود طالب را
طلب روی زمین هم طلب دنیا نیست
دیده روزنه از شمع بود نورانی
چشم پوشیده بود هر که به دل بینا نیست
معنی عزلت اگر وحشت از آبادانی است
جغد در مرتبه خویش کم از عنقا نیست
نه همین فکر خط و خال تو صائب دارد
در دل سوخته کیست که این سودا نیست؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غرّه ی ماه جز آن عارض شهر آرا نیست
شاخ شمشاد چو آن قامت سرو آسا نیست
روح بخشست نسیم نفس باد بهار
لیک چون نکهت انفاس تو روح افزا نیست
باغ و صحرا اگر از روضه ی رضوان بابیست
[...]
داغ سودای تو بر جان رهی تنها نیست
در جهان کیست، که شوریده این سودا نیست
هر که گوید که منم فارغ ازین غم، غلط است
هیچ کس نیست که او غرقه این دریا نیست
ای که منعم کنی از عشق که فردایی هست
[...]
روز گاریست که هیچ نظری با ما نیست
وین شب فرقت ما را سحری پیدا نیست
با تو سوز دل عشاق مگر در نگرفت
زانکه هیچت به جگر سوختگان پروا نیست
مفتی شرع که از روی تو منعم فرمود
[...]
هیچ شب نیست که در کوی غمت غوغا نیست
در فراق رخ تو دیده ما دریا نیست
سر و جانی تو، بود جای تو در دیده ی ما
از چه روی است بگو تا نظرت با ما نیست
شب دیجور فراق تو مرا محرم راز
[...]
ذرهای نیست که خورشید در او پیدا نیست
قطرهای نیست درین بحر که او با ما نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.