گنجور

 
صائب تبریزی

روشنگر وجود به راه اوفتادن است

در جویبار، سبزی آب از ستادن است

رو تافتن ز پیکر خاکی پس از وصول

بعد از نماز پشت به محراب دادن است

عرض نیاز خویش به پاکیزه گوهران

لب چون صدف به ابر بهاران گشادن است

دست دعا بلند نکردن به وقت صبح

بر سینه دست پیش کریمان نهادن است

بر روی غافلان جهان خنده سپهر

از رود نیل کوچه به فرعون دادن است

در موج خیز حادثه آسوده زیستن

در رهگذار سیل میان را گشادن است

صائب بود به گرد سرش کعبه در طواف

آن رهروی که منزلش از پا فتادن است