چنان کز آن لب خامش عتاب می بارد
ز آرمیدن ما اضطراب می بارد
ترست از عرق شرم چهره تو مدام
ستاره دایم ازین آفتاب می بارد
به چشم عاشق لب تشنه سبزه لب جوست
اگرچه زهر ز تیغ عتاب می بارد
که گفته است در ابر سفید باران نیست؟
که شرم حسن ز روی نقاب می بارد
دگر کدام جگر تشنه را گداخته است؟
که آب رحم ز موج سراب می بارد
کمر به خون که بسته است تیغ غمزه او؟
که همچو جوهر ازو پیچ و تاب می بارد
ز خنده که فتاده است در دلم آتش؟
که جای اشک، نمک زین کباب می بارد
ز غافلان چه توقع، که در زمانه ما
ز روی دولت بیدار خواب می بارد
ز گریه منع دل داغدار نتوان کرد
ز گوهری که یتیم است آب می بارد
خیال روی که در دل گذشت صائب را؟
که دیگر از دم گرمش گلاب می بارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.