گنجور

 
صائب تبریزی

طاعت ظاهر طریق مردم آزاده نیست

پرده بیگانگی اینجا به جز سجاده نیست

در صف مستان که بیرون رفتن از خود طاعت است

بادبان کشتی می کمتر از سجاده نیست

از هوا مرغان فارغبال روزی می خورند

در قفس هم رزق ما بی طالعان آماده نیست

لغزش مستانه ما عذرها دارد، ولی

عذر ما را کی پذیرد هر که کار افتاده نیست؟

نقشبندان معانی را برای مشق فکر

تخته مشقی به از رخساره های ساده نیست

راه حرف از خنده گل عندلیبان یافتند

دور باشی حسن را چون جبهه نگشاده نیست

بیقراری لازم آغاز عشق افتاده است

جوش خامی در زمان پختگی با باده نیست

دعوی آزادگی از سرو، رعنایی بود

سرکشی صائب طریق مردم آزاده نیست