گنجور

 
صائب تبریزی

ز سادگی است به فرزند هر که خرسندست

که مادر و پدر غم، وجود فرزندست

دل درستی اگر هست آفرینش را

همان دل است که فارغ ز خویش و پیوندست

شب آنچه مردم غافل ستاره می دانند

ز آتش جگر ما شراره ای چندست

سخن شمرده و سنجیده گوی بی سوگند

که شاهد سخنان دروغ، سوگندست

به زیر خاک، غنی را به مردم درویش

اگر زیادتی هست، حسرتی چندست

به شوربختی ازان دل نهاده ام که نمک

برای تلخی بادام بهتر از قندست

مرا به حلقه صحبت مخوان ز تنهایی

که نخل خوش ثمر من غنی ز پیوندست

مخور فریب شکرخند عیش چون طفلان

که روی صبح به خون شسته شکرخندست

به عشرت ابدی برده است پی صائب

به قسمت ازلی هر دلی که خرسندست

 
 
 
حکیم نزاری

دلی که عاشق روی نگار دلبندست

نه ممکن است که با صابریش پیوندست

کسی که او به صفت صابرست عاشق نیست

به عشق و صبر نظر کن که چند در چندست

کدام عاشق صادق شنیده ای که ز هجر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
سیف فرغانی

دلم بسلسله زلف یار در بندست

اگر قبول کنی حال من ترا پندست

زبند مهرش چون پای دل شود آزاد

مرا که باسر زلفش هزار پیوندست

بسان لیلی بگشایی وببندی زلف

[...]

نظیری نیشابوری

به حرف اهل غرض قرب و بعد ما بندست

دل شکسته ما را هزار پیوندست

از آن دمم که به حیرت فکنده دیدن او

نگه به گوشه چشمم هنوز در بندست

نگه دلیر نشد تا مژه به پیش آمد

[...]

فیاض لاهیجی

ز زهر ناوک او دل چو شهد خرسندست

اگر غلط نکنم تیرش از نی قندست

گره ز طرَة خود باز اگر کنی چه شود

گره‌گشایی ما عمرهاست در بندست

کسی به دوست رسد کز جهان تواند رست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه