گنجور

 
صائب تبریزی

دستگاه شور من از دامن هامون فزود

چشم آهو پرده‌ها بر وحشت مجنون فزود

می‌نماید گوهر شب‌تاب در شب خویش را

از خط شبگون فروغ آن لب میگون فزود

از دوصد قانون نگردد کشف بر حکمت‌شناس

آنچه از یک خشت خم بر علم افلاطون فزود

گاه باشد خرمنی از دانه‌ای فاسد شود

بخل خاک خشک مغز از صحبت قارون فزود

زود عالمگیر گردد چون دو مصرع شد بلند

فتنه صبح قیامت زان قد موزون فزود

از فریب نعل وارون فلک غافل شدند

حرص روزی‌خوارگان زین کاسه وارون فزود

جای حیرت نیست، خرمن‌ها تمام از دانه‌ای است

تخم مهر ما اگر زان خال گندمگون فزود

بود راز آن دهن پوشیده صائب، از چه روی

خط ظالم پرده دیگر بر آن مضمون فزود