کیستم من که ز فرمان تو سرگردانم؟
آب در دیده به صد خون جگر گردانم
نه چنان آمده عشقت که به افسون برود
نه چنان رفته ز دل صبر که برگردانم
دارم آن صبر که گر در قدحم زهر کنند
به سبکدستی تسلیم، شکر گردانم
برو ای ناصح بیدرد که روی دل من
در شمار ورقی نیست که برگردانم
پا مزن آنقدر ای باده به خاکستر من
که شبی در قدم شمع، سحر گردانم
چند در دیده من باشی و از حیرانی
گرد آفاق چو خورشید نظر گردانم؟
از عدم چون به وجود آمدی ای عمر عزیز
آنقدر باش که من رخت سفر گردانم
بشنوی ای صائب اگر قصه شیرین مرا
پرده گوش ترا تنگ شکر گردانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از سردرگمی و خشم ناشی از عشق سخن میگوید. او در مقابل تاثیرات عشق، دچار درد و رنج است و احساس میکند که نمیتواند به سادگی آن را فراموش کند. شاعر صبر خودش را به تصویر میکشد و میگوید که حتی اگر به او زهر نیز بدهند، تسلیم خواهد شد. او از نصیحتهای بیاحساس دیگران بیزار است و به دنبال آن است که عشقش را فراموش نکند. همچنین به چالشهای زندگی و وجود خود اشاره میکند و میخواهد در لحظات پر از غم، شمع امید را روشن نگهدارد. در پایان، به بیان داستان خود پرداخته و امیدوار است که دیگران هم از آن بهرهمند شوند.
هوش مصنوعی: من کیستم که از دستورات تو گیج و پریشان شوم؟ چشمانم پر از اشک و دلم به شدت درد میکند.
هوش مصنوعی: عشق تو به گونهای نیست که با حقه و فریب برود و از دل من دیگر آنقدر هم نرفته که بتوانم به راحتی دوباره آن را بازگردانم.
هوش مصنوعی: من آنقدر صبر دارم که اگر به من زهر هم بدهند، به سادگی تسلیم شوم و شکرگزاری کنم.
هوش مصنوعی: برو ای نصیحتکنندهی بیاحساس، چون دل من به قدری زخمی است که حتی نمیتوانم یادداشتی را بخوانم و برگردانم.
هوش مصنوعی: ای شراب، آنقدر بر خاکستر من نرو که شب بتوانم در نور شمع قدم بزنم و سحر را تجربه کنم.
هوش مصنوعی: چند بار میخواهی در چشمان من ظاهر شوی و از سر درگمی به دور دنیا نگاه کنم، مانند خورشید که به چرخش در میآید؟
هوش مصنوعی: ای عمر گرامی، زمانی که از هیچ به وجود آمدی، آنقدر در این دنیا بمان که من بتوانم سفر خود را آماده کنم.
هوش مصنوعی: ای صائب، اگر داستان شیرین من را بشنوی، گوش تو را با شیرینی سخن پر میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خویش را چند ز اندیشه به سر گردانم
وز تحیر دل خود زیر و زبر گردانم
دل من سوختهٔ حیرت گوناگون است
تا کی از فکرت خود سوختهتر گردانم
چون درین راه به یک موی خطر نیست مرا
[...]
من ز هجران تو سرگشته و سرگردانم
به چه رو من ز سر کوی تو سرگردانم
به سر کوی وفای تو بتا در طلبت
همچو گویی من غمدیده به سرگردانم
آسیاب نظرم تا بکی ای جان ز فراق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.