گنجور

 
صائب تبریزی

دگر هر ذره خاکم هوای کشوری دارد

سر آسوده مغزم با پریشانی سری دارد

چسان مژگان آسایش به مژگان آشنا سازم؟

به قصد خون من هر موی در کف خنجری دارد

یکی صد می شود تخم کدورت در دل تنگم

زمین دردمندان خاک حاصل پروری دارد

گوارا باد وصل خرمن گل عندلیبان را

که آغوش من انداز میان لاغری دارد

مکن تقصیر در تعمیر دل تا دسترس داری

که هر کس هر چه دارد از برای دیگری دارد

سخن کش گو مجنبان گوشه ابرو به تحسینم

سخن بر جا نمی ماند اگر بال و پری دارد

نگردد در قیامت تکمه پیراهن خجلت

سر هر کس که اینجا با سر زانو سری دارد

مبادا لب به آب زندگی چون خضرترسازی

که هر تبخاله ای در پرده دل کوثری دارد

تهیدستی به میدان می دواند اهل دعوی را

نمی جنبد صدف از جای خود تا گوهری دارد

به گوش من زبان تیشه فرهاد می گوید

به سختی بگذراند عمر، هر کس جوهری دارد

شکر شیرینی بسیار، دل را می گزد صائب

وگرنه طوطی ما نیز تنگ شکری دارد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

سمنبر دلبری دارم که پیشه دلبری دارد

همیشه دل بر آن دارم‌ که از من دل‌بری دارد

پی لشکر گرفتم من ز بهر لشکری یاری

کسی گیرد پی لشکر که یاری لشکری دارد

به اصل از آدم‌ است‌ آن بت‌ چرا شد چون پری پنهان

[...]

محمد بن منور

سمر گشتم نگاری را که دیدار پری دارد

نبوت را همی سازد نه کار سرسری دارد

جمال‌الدین عبدالرزاق

تماشا می‌کنم از دور هرکسی دلبری دارد

چه تدبیر ای مسلمانان دل من کافری دارد

به خون من چرا کوشد سر زلفین خونخوارش

مگر زلفش نمی‌خواهد که چون من چاکری دارد

مرا گفتی گر از سنگی ترا غم نیست گرداند

[...]

امیرخسرو دهلوی

سوار چابک من باز عزم لشکری دارد

دل من پار برد، امسال با جان داوری دارد

من اندر خاک میدانش لگدکوب ستم گشتم

هنوز آن شهسوار من سر جولانگری دارد

به هر لشکر که می آید ز من جان می برد، باری

[...]

بیدل دهلوی

خیال خوش‌نگاهان باز با شوخی سری دارد

به خون من قیامت نرگسستان محضری دارد

من‌ و سودای ‌‌‌خوبان، زاهد و اندیشهٔ رضوان

در این‌حسرت‌سرا هرکس سری دارد، سری دارد

روا دارد چرا بر دختر رز ننگ رسوایی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه