گنجور

 
صائب تبریزی

خوشا کسی که ز خود باخبر نمی باشد

که آه بی اثران بی اثر نمی باشد

نمی شود دل بیتاب از خدا غافل

ز قبله قبله نما بیخبر نمی باشد

چه حاجت است به ارشاد عزم صادق را

دلیل قافله را راهبر نمی باشد

ز مغز نیست سخنهای پوچ ما خالی

حباب قلزم ما بی گهر نمی باشد

به گردنی که زبند لباس شد آزاد

دو شاخه ای ز گریبان بتر نمی باشد

دهان تلخ برون می برم ز گلزاری

که سرو وبید در او بی ثمر نمی باشد

صفای دل ز جهان بی نیاز کرد مرا

که روی آینه محتاج زر نمی باشد

به خون دل ز می ناب صلح کن صائب

که غیر خون می بی دردسرنمی باشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خواجوی کرمانی

ز حال بی خبرانت خبر نمی باشد

بکوی خسته دلانت گذر نمی باشد

ز اشک و چهره سیم و زر شود حاصل

ولیک چشم تو بر سیم و زر نمی باشد

سری بکلبه ی احزان ما فرود آور

[...]

کلیم

اگر چه نخل هنر را ثمر نمی باشد

ز سنگ بدگهران بیخطر نمی باشد

زآه خلق بپرهیز کاینه است گواه

که در زمانه دم بی اثر نمی باشد

درین محیط گر از سود چشم می پوشی

[...]

صائب تبریزی

به ملک امن رضا شور وشر نمی باشد

که انقلاب در آب گهر نمی باشد

سیاه بختی ما رنگ بست افتاده است

وگرنه هیچ شبی بی سحر نمی باشد

دلیل قلزم وحدت بس است صدق طلب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه