گنجور

 
صائب تبریزی

ما را ز عشق درد و غم بیکرانه است

دریای بیکنار سراسر میانه است

غفلت نگشت مانع تعجیل عمر را

در خواب نیز قافله ما روانه است

غافل مشو ز پاس نفس تا حیات هست

کاین شمع در کمین نسیم بهانه است

شد سنگ آب و سختی دل همچنان بجاست

با آن که سالهاست درین شیشه خانه است

هر چند روزگار کند شور بیشتر

خواب گران غفلت ما را فسانه است

از حرف سخن، روی نتابند مبرمان

مرغ حریص را گره دام دانه است

بر توسن سبکرو پا در رکاب عمر

موی سفید گشته ما تازیانه است

از دلبران طلب خبر دل رمیدگان

چون تیر در کمان نبود بر نشانه است

در گوشه قفس مگر از دل برآورم

این خارها که در دلم از آشیانه است

گردید از نظاره ما حس شوخ چشم

بر آهوی رمیده، نگه تازیانه است

در خاکساری آن که چو صائب تمام شد

بر صدر اگر قرار کند آستانه است

 
 
 
صائب تبریزی

آب حیات ما ز شراب شبانه است

عیش مدام، زندگی جاودانه است

عاشق کجا به فکر سرانجام خانه است؟

پروانه را همین بال و پر آشیانه است

بر گوهرست دیده غواص از صدف

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
فیاض لاهیجی

امشب دگر نگاه کجت جاودانه است

کج مج زبانی سر زلفت بهانه است

رخشت که زیر پا فلکش برقرار نیست

سرگرم کرده نگهت، تازیانه است

سرسبز باد قامت نخل بلند تو

[...]

طغرل احراری

یکسر شرار عشقم و آهم زبانه است

آیینه‌دار دردم و حیرت بهانه است

خرمن کنید دانه گوهر ز اشک من

در هر طرف که سیل سرشکم روانه است

ای ناخدا تو لنگر کشتی ز صبر کن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه