ذوق خاموشی مرا روزی که دامنگیر بود
گرد را هم سرمه سای ناله زنجیر بود
این زمان منزل پرستم، ورنه چندی پیش ازین
نقش پای خضر در چشمم دهان شیر بود
دست معمار فلک را کوتهی پیچیده داشت
تا دل ویرانه من قابل تعمیر بود
زهر چشم عشق هر پیمانه خونم که داد
چون به رغبت نوش کردم کاسه پر شیر بود
عشق آتشدست تا در پیکر من خانه داشت
سینه من گرمتر از خوابگاه شیر بود
تخته مشق حوادث نیست صائب این زمان
سینه او چون هدف دایم نشان تیر بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات و تجربیات عاطفی عمیق شاعر میپردازد. شاعر از خاموشی و درد دلش سخن میگوید که همانند زنجیری او را دربر گرفته است. در گذشته، او به دنبال حقیقت و زیبایی بوده و حالا در جایی قرار دارد که به او منزلت و قدر میدهد. او همچنین به عشق و تبعات تلخ و شیرین آن اشاره میکند و میگوید که عشق گرمایی در وجودش ایجاد کرده است. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که زندگی پر از حوادث و چالشهاست و او همچنان در جستجوی هدف و معناست.
هوش مصنوعی: در روزی که درد و رنج به سراغم آمده بود، آرامش و نشاطی که داشتم تحت تاثیر غم و ناراحتی قرار گرفت و غصهام مانند سرمهای به چشمانم نشست.
هوش مصنوعی: الان در جایی هستم که به آن تعلق دارم، اما مدتی پیش تصویر خضر برای من مانند دهان شیر بود.
هوش مصنوعی: معمار آسمان به گونهای کار کرده است که ساختار من آسیبدیده و ویران باشد، اما هنوز امیدی برای بازسازی و ترمیم آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: عشق مانند زهر است که هر قطره از آن به من خون میدهد، ولی زمانی که با میل و اشتیاق آن را مینوشم، مانند کاسهای پر از شیر به نظر میآید.
هوش مصنوعی: عشق مانند آتشی است که وقتی در وجود من رخنه کرده، باعث شده که سینهام از خوابگاه شیر هم گرمتر باشد.
هوش مصنوعی: در این زمان، سینهی انسان مانند هدفی ثابت است که همیشه در معرض تیراندازی حوادث و مشکلات قرار دارد. زندگیاش خالی از سختیها و چالشها نیست و این تجربیات، باعث شکلگیری او میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دی میان عاشقان ساقی و مطرب میر بود
در هم افتادیم زیرا زور گیراگیر بود
عقل باتدبیر آمد در میان جوش ما
در چنان آتش چه جای عقل یا تدبیر بود
در شکار بیدلان صد دیده جان دام بود
[...]
ترک من گوئی که بازش خاطر نخجیر بود
کابرویش چاچی کمان و نوک مژگان تیر بود
گه ز چین زلف او صد شور در چین می فتاد
گه ز چشم جادوش صد فتنه در کشمیر بود
دوش ترکی تیغ زن را مست می دیدم بخواب
[...]
تا دل دیوانه بود از عافیت دلگیر بود
همچو شیون خانه زاد حلقه زنجیر بود
گریه چون سیلاب از یک خانه روی دل ندید
ناله هر جا رفت نی در ناخن تأثیر بود
تیره روزی نیست امروزی که تدبیری کنم
[...]
وقت جان دادن بسی از زندگی دلگیر بود
جان شیرینش ز فکر الفت تن سیر بود
نالهاش از بیکسی بسیار با تاثیر بود
کند اندر پا و اندر گردنش زنجیر بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.