گنجور

 
صائب تبریزی

ز پستی بر فلک از پاکی گوهر شود شبنم

ز چشم پاک با خورشید هم بستر شود شبنم

به از همصحبت شایسته اکسیری نمی باشد

ز قرب لاله از یاقوت رنگین تر شود شبنم

به چشم پاک آسان است تسخیر نکورویان

یکی با آفتاب از دیده انور شود شبنم

به عشق پاک کردم صرف عمر خود، ندانستم

که ازتر دامنی با غنچه هم بستر شود شبنم

به روشن طلعتان پیوند اگر معراج می خواهی

که از خورشید روشندل بلند اختر شود شبنم

ز آب چشم من گفتم شود بیدار، ازین غافل

که خواب ناز گل را پرده دیگر شود شبنم

ز چشم پاک عشرتهای رنگین می توان کردن

که گل را تکمه پیراهن احمر شود شبنم

در آتش می گذارد حسن نعل پاک چشمان را

که از خورشید چون سیماب بی لنگر شود شبنم

در آن گلشن که از می چهره را چون گل برافروزی

به روی آتشین لاله خاکستر شود شبنم

به چشم عندلیب از جمله تردامنان باشد

اگر در پاک چشمی قطره کوثر شود شبنم

مدار ای پاک گوهر دست سعی از دامن پاکان

که از آمیزش گلها پری پیکر شود شبنم

ندارد آبرو گل پیش رخسار عرقناکش

اگر از شوخ چشمی مهر آن محضر شود شبنم

نباشد راه در گلزار او هر شوخ چشمی را

مگر با دیده تر حلقه آن در شود شبنم

تن آسانی دل بیدار را غافل نمی سازد

کجا در خواب ناز از نرمی بستر شود شبنم

ز خورشید قیامت آب در چشمش نمی گردد

اگر آیینه دار آن رخ انور شود شبنم

مده از دست صائب دامن مژگان خونین را

که در گلزارها محرم ز چشم تر شود شبنم