گنجور

 
صائب تبریزی

صبح شکوفه از افق شاخ سر کشید

جوش بهار رشته ز عقد گهر کشید

تا پرده بر گرفت ز رخسار داغ من

خود را ز شرم لاله به کوه وکمر کشید

از وصل بهره توبه قدر حجاب توست

آن چید گل ز باغ که سر زیر پر کشید

گیرنده تر ز چنگل بازست خون من

نتوان به زور از رگ من نیشتر کشید

فردا سبکتر از پل محشر گذر کند

اینجا کسی که بار ستم بیشتر کشید

در وصل ازو توقع مکتوب می کنم

بیطاقتی مرا به دیار دگر کشید

میدان تیغ بازی برق است روزگار

بیچاره دانه ای که سر از خاک برکشید

از گوشمال حادثه محنت نمی کشد

در طفلی آن پسر که جفای پدر کشید

گوهر به سنگ وآب خضر را خاک داد

آن میفروش خام که می را به زر کشید

امید صائب از همه کس چون بریده شد

شمشیر آه را ز نیام جگر کشید

 
 
 
سنایی

چون شکرم در آب دو چشم و دلم فلک

در جام کینه خوشتر از آب و شکر کشید

گردون زبان عقل مرا قفل برفگند

و ایام چشم بخت مرا میل در کشید

سید حسن غزنوی

یارب منم که بخت مرا باز در کشید

وز قعر چاه تیره به اوج قمر کشید

بختم گرفت در بر از آن پس که رخ بتافت

چرخم نهاد گردن از آن پس که سر کشید

منت خدای را که شب تیره رنگ من

[...]

ناصر بخارایی

ننهاد نقطه‌ای ز وفا در نهاد دهر

آن کس که شکل دایرهٔ ماه و خور کشید

مهری ندید دیدهٔ عقلم ورای مهر

هرگه که سر به جبّهٔ اندیشه درکشید

ای یار اگر ز گل طلبی بوی اتحاد

[...]

بیدل دهلوی

آخر ز سجده‌ ام عرق جبهه سر کشید

غواصی محیط ادب این‌ گهر کشید

چندانکه شور صبح قیامت شود بلند

امروز پنبه بایدم از گوش کر کشید

از بی‌بضاعتی به گدایی مثل شدم

[...]

وفایی شوشتری

شمر لعین چو خنجر کین از کمر کشید

جبریل مضطرب زجگر نعره بر کشید

آن بی حیا ز روی پیمبر نکرد شرم

خنجر زکین به حنجر آن محتضر کشید

خورشید منکسف شد و آفاق پر زشور

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه