گنجور

 
صائب تبریزی

سیل درمانده کوتاهی دیوار من است

بی سرانجامی من خانه نگهدار من است

می کند کار نسیم سحری با دل من

خامشی گرچه به ظاهر گره کار من است

چون نشد پیش شکر سبز چو طوطی سخنم

زین چه حاصل که جهان واله گفتار من است؟

چشمه ای را که سکندر به دعا می طلبید

شبنم سوخته چهره گلزار من است

می توانم سر طومار شکایت وا کرد

عرق شرم تو مهر لب اظهار من است

دوستان آینه صورت احوال همند

من خراب توام و چشم تو بیمار من است

منم آن آینه خاطر که رگ خواب جهان

همچو مژگان به کف دیده بیدار من است

نیست آیینه بینایی من عیب نما

به چه تقصیر فلک در پی آزار من است؟

در خرابات من آن باده پرستم صائب

که رگ تلخی می رشته زنار من است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

لعلِ سیرابِ به خون تشنه لب یار من است

وز پی دیدنِ او دادنِ جان کار من است

شرم از آن چشمِ سیه بادش و مژگان دراز

هر که دل بردنِ او دید و در انکارِ من است

ساروان رَخت به دروازه مَبَر کان سرِ کو

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

در سراپردهٔ جان خانهٔ دلدار من است

گوشهٔ دیدهٔ من خلوت آن یار من است

تا که از نور جمالش نظرم روشن شد

هر کرا هست نظر عاشق دیدار من است

هر کجا ناله ای از غیب به گوش تو رسد

[...]

کلیم

محتسب بر حذر از مستی سرشار من است

سنگ بگریزد از آن شیشه که در بار من است

آسمان مشتری جنس هنرها گردید

که دکان سوختنم گرمی بازار من است

از دهن غنچه صفت دست اگر بردارم

[...]

آذر بیگدلی

غیر، بیهوده، پی یار وفادار من است

نشود یار کسی اگر یار من است

شب به گوشت چو رسد نالهٔ مرغان اسیر

نالهٔ بی‌اثر از مرغ گرفتار من است

از غمش مردم و، گر شکوه کنم شرمم باد؛

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه