گنجور

 
صائب تبریزی

تو چون نوخط شوی طاوس جنت پر برون آرد

تو چون بر هم زنی لب، بال و پر کوثر برون آرد

نباشد سرمه توفیق در هر گوشه چشمی

کجا زاهد سر از خط لب ساغر برون آرد؟

اگر رخسار چون گل را به بالین آشنا سازی

چو بلبل غنچه تصویر بال و پر برون آرد

اگر ساقی زمستی یک نفس از پای بنشیند

زجذب شوق میخواران صراحی پر برون آرد؟

به نشتر کوچه بندی می کنی رگ را، نمی ترسی

که هر یک قطره خونم زصد جا سر برون آرد

گر این یک مشت خاکستر که دل گویند، نگدازم

به زور تشنگی آب از دل گوهر برون آرد

نمی دانند مردم آفتابی هست در عالم

خدا آیینه ما را زخاکستر برون آرد

شهید می چو از خاک لحد سرمست برخیزد

به جای نامه برگ تاک در محشر برون آرد

که را داریم ما غیر ظفرخان در جهان صائب؟

نهال آرزوی ما در اینجا پر برون آرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سلیم تهرانی

کسی کو تا ز کار اهل همت سر برون آرد

برد سر در کلاه فقر و از افسر برون آرد

فلک می گیرد آخر هرچه می بخشد، عجب نبود

که موج آب را چون رشته از گوهر برون آرد

به زر دفع حوادث می توان کردن درین گلشن

[...]

جویای تبریزی

مشو دل تنگ چون از عارضش خط سر برون آرد

که این آیینه حسن دیگر از جوهر برون آرد

به شوق آن گل رخسار از بلبل عجب نبود

به رنگ غنچه گر در بیضه بال و پر برون آرد

اگر اشکی فرو ریزم ز مژگان خون می ریزد

[...]

بیدل دهلوی

فسردن از مزاج شعله خاکستر برون آرد

تردد چو نفس سوزد ز خود بستر برون آرد

به اشکی‌ کلفت از دل‌ کی توان بردن که دریا هم

یتیمی مشکل‌ست از طینت‌ گوهر برون آرد

فنا هم مایهٔ هستی‌ست ازآفت مباش ایمن

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه