لب تشنگی حرص ندارد جگر من
خشک از قدح شیر برآید شکر من
در مشرب جان سختی من رطل گران است
هر سنگ که از حادثه آید به سر من
از مشرق مغرب گل خورشید برآمد
در خواب بهارست نسیم سحر من
چون ریگ روان منزل من پا به رکاب است
هر سست عنانی نشود همسفر من
در خانه و صحراست به لطف تو امیدم
ای خانه نگهدار من و همسفر من
زان زخم نمایان که ز تیغ تو ربودم
افتاد خیابان بهشت از نظر من
در حسرت یک مصرع پرواز بلندست
مجموعه برهم زده بال و پر من
مکتوب وفا در بغلم زنگ برآورد
در بیضه عنقاست مگر نامه بر من؟
صائب منم امروز که در نه صدف چرخ
پیدا نتوان کرد کسی هم گهر من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی ابرازگر حسرت و تشنگی عاطفی شاعر است. او به تشنگی دل و جان اشاره میکند و میگوید که با وجود شیرینی زندگی، احساس خشکی و کمبود در درونش وجود دارد. شاعر به مشکلات و سختیهایی که در مسیرش با آنها روبرو بوده، اشاره میکند و به امید و محبت معشوقش در زندگیاش تأکید میکند. او همچنین به زخمهایی که از عشق خورده اشاره دارد و حسرت پرواز و آزادی را در دل دارد. در پایان، شاعر به وضعیت کنونیاش اشاره میکند که در جستجوی گوهر وجودی خودش در دنیا است.
هوش مصنوعی: جگر من به دلیل تشنگی حریص نیست و از جام شیر، شکر من جاری نمیشود.
هوش مصنوعی: در وجود من، مشکلات و سختیها بسیار سنگین و دشوار هستند و هر مشکلی که به سراغم میآید، بار سنگینی به دوش من میگذارد.
هوش مصنوعی: از سمت شرق، گلهای تابناک خورشید در حال طلوعاند و در این بیداری بهاری، نسیم صبحگاهی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: منزل من مانند ریگ روان است و هر کس که در زندگی سست و بیهدف باشد، نمیتواند همسفر من شود.
هوش مصنوعی: در خانه و در طبیعت، به خوبی تو به من امید میدهد. ای کسی که منزل و همراه من هستی، من به تو اتکا دارم.
هوش مصنوعی: از آن زخم آشکاری که از ضربهی تیغ تو به من رسید، بهشت از نظرم دور و محو شد.
هوش مصنوعی: ناامیدی از رسیدن به آرزوهای بزرگ باعث شده که همه چیز در زندگیام بهم بریزد و نتوانم به هدفهایم پرواز کنم.
هوش مصنوعی: نامهای که نشاندهنده وفا است، در آغوش من به صدا درآمده و به نظر میرسد که در یک چیز نایاب و عجیب مانند تخم عنقا وجود دارد. آیا کسی برای من نامهای آورده است؟
هوش مصنوعی: امروز من مانند جواهری هستم که در عمق دریا پنهان است و هیچ کس نمیتواند مرا پیدا کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امسال ز هجران تو ای خوش پسر من
یارب چه عنا بود که آمد به سر من
خونم چو جگر بسته شد از درد و عجب آنک
از دیده تو بگشادی خون جگر من
گر زین سفرت دیرتر آوردی گردون
[...]
بیم است که صد آه برآرم ز جگر من
تا بی تو چرا میبرم این عمر به سر من
آگاه از آنم که به جز تو دگری نیست
و آگاه نیم از بد و از نیک دگر من
عمری ره تو جستم و چون راه ندیدم
[...]
تمثال فنایم چه نشان؟ کو اثر من
خودبین نتوان یافتن آیینهگر من
گمکرده اثر چون نفس باز پسینم
کو هوش که از آینه پرسد خبر من
جمعیت شبنم گره بال هوایی ست
[...]
ای کار گه نقش خیالت بصر من
گلچین گلستان جمالت نظر من
سلطان سراپرده تجریدم و باشد
از خاک کف پای تو تاجی بسر من
از کثرت امواج حوادث ز چه ترسم
[...]
می با تو خورد مدعی و خون جگر من
مانم چه امید به کوی تو دگر من؟
بستم ز سر کوی نو دی بار سفر من
بیگانه چنان معتبر امروز که بر من
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.