گنجور

 
صائب تبریزی

هر کس بیاض گردن او را ندیده است

افسانه ای ز صبح قیامت شنیده است

آفاق محو قد قیامت خرام اوست

این مصرع بلند به عالم دویده است

آب حیات، خشک بود در مذاق او

هر کس به مستی آن لب میگون مکیده است

جز سبز تلخ من که برآورده است خط

تیغ سیاه تاب به جوهر که دیده است

خونی که مشک گشت دلش می شود سیاه

زان سفله کن حذر که به دولت رسیده است

معیار آرمیدگی مجلس است شمع

تا دل بجاست وضع جهان آرمیده است

صائب ز برگریز برد فیض نوبهار

چون غنچه هر که سر به گریبان کشیده است

 
 
 
جلال عضد

کس مثل حسن مطلع خطّت ندیده است

کاین مطلع از مجرّد حسن آفریده است

عالم فروزی رخ تو تا بدید صبح

بر خود ز رشک روی تو جامه دریده است

ابروت حاجبی ست که بالین ناتوان

[...]

ناصر بخارایی

آمد بهار و موکب گل‌ها رسیده است

لاله علم به کون و به صحرا کشیده است

بلبل سرود گفته، سر انداز گشته سرو

غنچه ز ذوق جُبهٔ‌ خضرا دریده است

در چشم شوخ نرگس زو هیچ شرم نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصر بخارایی
جهان ملک خاتون

جانا دو ابروی تو هلالی خمیده است

چون آن هلال دیده ی عقلم ندیده است

از حد مبر جفا و بیندیش از وفا

زان رو که خار جور تو در جان خلیده است

دانی که حال زار من خسته دل چه شد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
اسیری لاهیجی

مقبل کسی که شادی وصل تو دیده است

خرم دلی که از غم هجران رهیده است

شادست آنکه دولت غم های عشق تو

برجان و دل بملک دو عالم خریده است

آرد بدست دامن معشوق بیگمان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه