گنجور

 
صائب تبریزی

کی پیچ وخم از طبع هوسناک برآید

این ریشه محال است ازین خاک برآید

ازصافی سرچشمه شود آب روان صاف

دل پاک چو گردید نفس پاک برآید

پر نور کند چون نفس صبح جهان را

آهی که به صدق از جگر چاک برآید

بر بیغمی باده انگوردلیل است

اشکی که ز شادی ز رگ تاک برآید

قارون گرانجان سبک از خاک برآمد

تا دانه ما کی ز ته خاک برآید

از گریه گره گر ز رگ تاک شود باز

غم نیز به اشک از دل غمناک برآید

نتوان عرق از سنگ گرفتن به فشردن

ابرام محال است به امساک برآید

کوته بود از دامن رعنایی آن سرو

گر آه جگر سوز به افلاک برآید

صائب سخنی کز دل بی مغز تراود

دودی است که از بوته خاشاک برآید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

حسنی که به نور نظر پاک برآید

از خلوت آیینه عرقناک برآید

دامن کشد از صحبت پیراهن یوسف

خاری که ز گلزار تو بیباک برآید

خونین جگری را که تمنای بهارست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
صغیر اصفهانی

در ملک وجود آنچه که از خاک برآید

آن به که عدم گردد و از تاک برآید

خورشید فلک تیره شود روز جهان شب

گر دود دل من سوی افلاک برآید

یکتن ز همه خلق جهان زنده نماند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه