به می غم از دل افگار برنمی خیزد
به آب از آینه زنگار برنمی خیزد
ز داغ نیست دل دردمند من خالی
که شمع از سر بیمار برنمی خیزد
مجو ملایمت از مردم خسیس نهاد
که بوی گل ز خس و خار برنمی خیزد
کدام سرد نفس در میان این جمع است؟
که مهرم از لب گفتار برنمی خیزد
شکسته تو عمارت پذیر نیست چو ماه
فتاده تو چو دیوار برنمی خیزد
به آب هرزه درا تهمت است همواری
صدا ز مردم هموار برنمی خیزد
شده است عام ز بس قحط خنده شادی
صدای کبک ز کهسار برنمی خیزد
به محفلی که خوشامد فسانه پردازست
ز خواب، دولت بیدار برنمی خیزد
چگونه پشت لب یار سبز شد از خط؟
گیاه اگر ز نمکزار برنمی خیزد
گذشت حشر و همان خواب خواجه سنگین است
ز خاک زود گرانبار برنمی خیزد
گهر شود چو صدف در زمین قابل تخم
ز خاک میکده هشیار برنمی خیزد
نمی شود به زر و سیم حرص مستغنی
به گنج پیچ و خم از مار برنمی خیزد
اگر نه سرمه خواب است تیرگی صائب
چرا ز خواب، سیه کار برنمی خیزد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان غم و اندوه خود میپردازد و میگوید که از دل غمگین او نمیتوان به خوشی و امیدواری رسید. او به عدم تغییر و تحولی در محیط و اطرافش اشاره میکند و میگوید که مثل شمعی که از درد و بیماری روشن نمیشود، دل او نیز از درد تهی نیست. شاعر برای دیگران هم آرزوی محبت نمیکند و به بیاحساسی و خساست مردم میپردازد. او در اشعارش به ناامیدی و عدم خیرخواهی در جامعه اشاره دارد و بر این نکته تأکید میکند که خوشی و خنده از دلهای قحط و بیاحساس نمیتواند به وجود آید. شاعر همچنین به دوری از حقیقت و واقعیتها تأکید میکند و میگوید که زندگی پر از ناامیدی و افسردگی است. در نهایت، او به اینکه هیچ چیز از خاک و دنیای مادی به معنای واقعی و حقیقی تکامل نمییابد، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: غم دل به راحتی از وجود انسان خارج نمیشود، همانطور که زنگار از روی آینه پاک نمیشود.
هوش مصنوعی: دل دردمند من از غم و اندوه سرشار است، بهگونهای که مانند شمعی که در کنار بیمار قرار دارد و نمیتواند روشن شود، از درد خالی و بینور است.
هوش مصنوعی: از افراد بخیل و تنگنظر نمیتوان انتظار نرمی و مهربانی داشت؛ چون همانطور که گل بوی خوشی از خار و خس ندارد، آنها نیز نمیتوانند رفتاری پسندیده از خود نشان دهند.
هوش مصنوعی: کدام یک از افراد این جمع وجود دارد که با سردی و بیاحساسیاش باعث شده است که محبت من از زبانم بیرون نیاید؟
هوش مصنوعی: تو مانند ماهی هستی که بر زمین افتاده و عمارت تو دیگر نمیتواند برقرار شود؛ مثل دیواری که شکسته و نمیتواند دوباره سر پا بایستد.
هوش مصنوعی: آب بیخاصیت و بیفایده به گونهای است که به آن تهمت میزنند. صدای کسانی که در یک شرایط یکسان قرار دارند، از یکدیگر بلند نمیشود و به تعبیر دیگر، هیچ صدای برجستهای از آنها به گوش نمیرسد.
هوش مصنوعی: به دلیل کمبود شادی و خوشحالی، دیگر کسی نمیخندد و صدای کبک از کوهها به گوش نمیرسد.
هوش مصنوعی: اگر در مجلسی که داستانهای زیبا و شگفت انگیز گفته میشود، حضور داشته باشی، از خواب و سستی بیدار نمیشوی و به زندگی و موفقیت نمیرسی.
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که لبخند محبوبم از خط و نشان شگفتانگیز شده باشد؟ مثل این است که گیاهی از زمین نمکی نمیتواند رشد کند.
هوش مصنوعی: زمان قیامت و حساب و کتاب گذشته است و خواجه هنوز در خواب سنگینی به سر میبرد. او که از خاک و زمین تشکیل شده، به آسانی نمیتواند از این خواب عمیق برخیزد.
هوش مصنوعی: گوهر مانند صدف در دل زمین شکل میگیرد و تخم آن فقط از خاک میکدهای که انسان در آن هوشیار است، به وجود نمیآید.
هوش مصنوعی: حرص و طمع به طلا و نقره نمیتواند فرد را بینیاز کند، چرا که گنجهای پیچیده نمیتوانند از دامی که مار پهن کرده است، رهایی یابند.
هوش مصنوعی: اگر خواب را به سرمه تشبیه کنیم، پس چرا در این تاریکی، کس از خواب برنمیخیزد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.