گنجور

 
صائب تبریزی

گرچه با هر موجه ای دام دگر می دارد آب

از ته دل وصل دریا در نظر می دارد آب

زود گردد لطف حق، افتادگان را دستگیر

چون به پستی رو گذارد بال و پر می دارد آب

کشتیش را خشکی دریا نمی بندد به خشک

از قناعت هر که در دل چون گهر می دارد آب

بی وصول از گرد هستی پاک گشتن مشکل است

تا به دریا بر جبین گرد سفر می دارد آب

از کمین دشمن هموار، خود را پاس دار

تیغ ها از موج در زیر سپر می دارد آب

نیست عیش خاکساران را به شاهان نسبتی

در سفال تازه رو لطف دگر می دارد آب

حکم روشن گوهران جاری است بر دل های سخت

در رگ سنگ و دل آهن گذر می دارد آب

سینه صاف مرا هر داغ سودا عینکی است

عالمی از هر حبابی در نظر می دارد آب

داغدار از رنگ نبود دامن بی رنگیش

گرچه در هر برگ گل، رنگ دگر می دارد آب

تشنه چشمی لازم حرص خسیس افتاده است

موج این دریا طمع از نیشتر می دارد آب

ما به یاد خون دل گاهی شرابی می خوریم

تشنه تیغ است هر زخمی که برمی دارد آب

سخت رویان را زبان لاف می باشد دراز

شورش سیلاب در کوه و کمر می دارد آب

روزی خونین دلان از غیب صائب می رسد

لعل اگر در سنگ باشد، در جگر می دارد آب

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۸۶۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
بیدل دهلوی

گر در این بحر اعتباری از هنر می‌دارد آب

قطرهٔ بی‌قدر ما بیش ازگهر می‌دارد آب

فیض دریای‌کرم با حاجت ما شامل است

تشنگی اصلیم ما را در نظر می‌دارد آب

نرم‌رفتاری به معنی خواب راحت‌کردن است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه