همان کسی که به دستِ کَرَم سرشت مرا
به زیرِ پای خُم انداخت همچو خِشت مرا
به من چو رشتهٔ زُنّار، کفر پیچیده است
نمیتوان بدرآورد از کِنِشت مرا
ز شورِ عشق نمک در خمیرِ من انداخت
به دستِ لطفِ عزیزی که میسرشت مرا
به خود چگونه نپیچم، که همچو جوهرِ تیغ
ز پیچ و تاب بود خطِ سرنوشت مرا
ز فیضِ سرمهٔ حیرت درین تماشاگاه
یکی شده است چو آیینه خوب و زشت مرا
ز آهِ سرد بود سبزهٔ تخمسوخته را
سیاه روز شد آن عاملی که کِشت مرا
به بوی پیرهن از دوست صلح نتوان کرد
کجا فریب دهد جلوهٔ بهشت مرا؟
قبولِ سُبحه و زنّار نیست رشتهٔ من
به حیرتم به چه امید چرخ رِشت مرا
درین بساط من آن آدمِ سیهکارم
که فکرِ دانه برآورد از بهشت مرا
چو عشق، حسنِ خدادادِ من جهانگیر است
به هیچ آینه نتوان نمود زشت مرا
ز شمع اشک و ز پروانه خواست خاکستر
چو عشقِ خانهبرانداز میسرشت مرا
ز خاکِ عشق دمیده است دانهام صائب
به آتشِ رخِ گل میتوان بِرشت مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عواطف عمیق عشق و تأثیر آن بر زندگی شاعر است. شاعر به نوعی از سرنوشت و تقدیر شکوه میکند و احساس میکند که عشق او موجب پیچیدگی و دشواریهای زیادی در زندگیاش شده است. او وضعیت خود را به تصویر میکشد و به تضادهایی که در عشق تجربه کرده اشاره میکند و احساس میکند که این عشق هم زیبایی و هم زشتی را در زندگیاش به ارمغان آورده است. در نهایت، شاعر به عشق به عنوان نیرویی تغییر دهنده و تاثیرگذار در وجود خود اشاره میکند و از آن به عنوان دانهای یاد میکند که از خاک عشق روییده است.
هوش مصنوعی: شخصی که با لطف و صفای خود سرنوشت مرا به گونهای رقم زد که در زیر پای خُم قرار گرفتم، مانند خشت سخت و بیارزش من است.
هوش مصنوعی: رشتهای که به دور کمرم بسته شده، نشاندهنده کفر و بیایمانی من است و نمیتوانم از این وضعیت خلاص شوم.
هوش مصنوعی: به دلیل عشق، شور و حال خاصی در وجودم به وجود آمده که مانند نمک در خمیر زندگیام تاثیر گذاشته است. این تغییر و تحول ناشی از لطف فردی عزیز است که مرا شکل داده و پرورش داده است.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم به خودم غش کنم، در حالی که سرنوشت من مانند تیغی است که در پیچ و تابهای آن، خطهایش مشخص میشود.
هوش مصنوعی: از لطف و نعمت حیرت در این تماشای عالم، من به گونهای شدهام که مانند آینهای هستم که زیبایی و زشتی را با هم دارد.
هوش مصنوعی: با آه سرد، سبزهٔ تخمسوخته، روزگار سیاه شد. همین عاملی که مرا به وجود آورد.
هوش مصنوعی: با بوی پیراهن دوست نمیتوانم صلح کنم، زیرا جلوههای بهشت نمیتوانند مرا فریب دهند.
هوش مصنوعی: من نه به تسلیم در برابر سنتهای دینی فکر میکنم و نه به زنجیرهایی که به دست و پای من بسته شده. در این سردرگمی و حیرت زندگی، نمیدانم به چه امید باید در این گردونهٔ زندگی بچرخم.
هوش مصنوعی: در این دنیای پر از تغییرات و چالشها، من فردی هستم که با وجود سیاهرو بودن و شرایط سخت، به یاد نعمتهای بهشت و برکتهایی که داشتم، فکر میکنم.
هوش مصنوعی: عشق من، زیبایی که خداوند به من داده، به قدری فراگیر است که حتی در هیچ آینهای نمیتوان بدم را نشان داد.
هوش مصنوعی: از شمع اشک میریزد و پروانه از خود میسوزد، دیوانگی عشق مانند خاکستری که خانه را ویران کند مرا ساخته است.
هوش مصنوعی: من از عشق به وجود آمدهام، صائب. با شعلهی زیبایی گل، میتوانی مرا پرورش دهی و به شکوفایی برسانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
سرشته اند به دیوانگی سرشت مرا
نمی توان به قلم داد خوب و زشت مرا
مرا به ریزش ابر بهار حاجت نیست
رگ بریده تاکی بس است کشت مرا
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.