چو شبنم آن که درین بوستان سحرخیزست
مدام ساغرش از صاف عیش لبریزست
به خال گوشه ابروی او مبین گستاخ
که چون ستاره دنباله دار خونریزست
فغان که نرگس بیمار خوبرویان را
شکستن دل ما چون شکست پرهیزست
همیشه در دل فرهاد می کند جولان
چه شد که دامن شیرین به دست پرویزست
زمان حسن قدیم ترا که می داند؟
که آسمان یکی از سبزه های نوخیزست
ز آتش نفس گرم ما خطر دارد
چو خار، محتسب شهر اگر چه سر تیزست
ز آسمان کهنسال دلخراش ترست
اگر چه سبزه رخسار یار، نوخیزست
ز سنگ، چشمه خون می کند روان صائب
ز بس که درد دل من سرایت آمیزست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و ظرافت شبنم و سحر اشاره میکند و از لذتهای زندگی و عشق سخن میگوید. او به زیبایی معشوق، با خال ابرو و نرگسش اشاره میکند و شوق و درد دل را به تصویر میکشد. همچنین به عشق فرهاد و دامن شیرین اشاره میکند و میپرسد که چه بر سر آن روزهای خوب آمده است. شاعر به یاد آسمان و سبزههای تازه اشاره میکند و میگوید که آتش عشق و احساسات میتواند خطرناک باشد. در پایان، با نگاهی غمگین به درد و رنج دل خود اشاره میکند که نشان از عمق احساسات او دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کلام تلخ جبینان حلاوت آمیزست
زمین هند به آن تیرگی شکرخیزست
خدا غنی است ز عصیان ما سیه کاران
طبیب را چه زیان از شکست پرهیزست؟
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.