گنجور

 
صائب تبریزی

برق سبک عنان را پروای خار و خس نیست

دام و قفس چه سازد با دل رمیده ما؟

دست گرهگشایی است از کار هر دو عالم

در دامن توکل پای کشیده ما

هر چند دیده ها را نادیده می شماری

هر جا که پا گذاری فرش است دیده ما

از نوبهار صائب رنگش به رو نیاید

بر گلشنی که بگذشت رنگ پریده ما

نتوان به مرگ پوشید چشم ندیده ما

سیری ندارد از خاک، چون دام، دیده ما

گفتیم وقت پیری در گوشه ای نشینیم

شد تازیانه حرص قد خمیده ما

با دل رمیده عشق زخم زبان چه سازد؟

گلها ز خار چیند دامان چیده ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۸۳۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کلیم

تا پیش پای بیند دور از تو دیده ما

نزدیک کرده ره را پشت خمیده ما

از سیل گریه ما آفت زبسکه دیده است

ناید بروی ما باز رنگ پریده ما

زآسایشی که دارد رفته بخواب راحت

[...]

طغرای مشهدی

از باده پس نیامد، رنگ پریده ما

برگشتگی ندارد، صید رمیده ما

دیشب به ما درآویخت، امشب ز ما عنان تافت

گویی ندیده ما را، آن شوخ دیده ما

کندیم دل ز شمشاد، از بهر آن سهی قد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه