شد غرورِ حسن از خط بیش آن طناز را
بوی این ریحان گرانتر کرد خوابِ ناز را
انتظارِ صید دارد زاهدان را گوشهگیر
نیست از سیری، ز دنیا چشمبستن باز را
در هوای رستگاری نیست بالافشانیم
میکنم از بال بیرون قوّتِ پرواز را
آنچنان کز برگِ گل گردید رسوا بوی گل
پردهٔ بسیارِ من بیپرده کرد این راز را
از هدف گردِ خدنگِ گرمرو ظاهر شود
هست خاکستر ز دلها شعلهٔ آواز را
نیست پروا عشق را از نخوتِ اربابِ عقل
مستیِ کبکان فزاید جرأتِ شهباز را
کرد صائب عیبجویان را به کمحرفی خموش
از خموشی شمع میبندد دهانِ گاز را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی احساسات و تضادهای انسانی میپردازد. شاعر از غرور و زیبایی بیان میکند که چگونه حسرت و آرزو برای عشق و رستگاری در دل زاهدان و گوشهنشینان وجود دارد. او به جستجوی حقیقت و بال پرواز اشاره میکند، و از رسوایی بویی که از گل منتشر میشود سخن میگوید. همچنین به اختلالاتی که عشق و عقل در زندگی انسانها ایجاد میکنند، اشاره میکند و در نهایت از خاموشی و سادگی سخن میگوید که میتواند به رازهای جدیدی منجر شود. شعر حس عمیق و تفکر فلسفی را در مورد عشق، زندگی و جستجوی حقیقت منتقل میکند.
هوش مصنوعی: زیبایی و جاذبهی آن طناز باعث شده است که حتی خط و خطوط چهرهاش، بیشتر از همیشه بر تنش جلوه کند و عطری دلانگیز از گل ریحان بیشتر خواب و راحتی او را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: زاهدان گوشهگیر در انتظار شکار معنوی هستند و این انتظار به این دلیل است که از دنیای مادی سیر شدهاند و به آن بیتوجهی میکنند.
هوش مصنوعی: در جستجوی نجات و رستگاری، نیازی به پرواز و شوق و ذوق ندارم. به جای آن، تلاش میکنم تا از تواناییهای درونیام برای حرکت و پیشرفت استفاده کنم.
هوش مصنوعی: بویی که از گل برخاست، چقدر افشا کننده بود. این عطر شگفتانگیز پردهها و رازهای پنهان من را به وضوح نشان داد.
هوش مصنوعی: از هدف پرتاب تیر داغی نمایان میشود؛ همانطور که آتش در دلها از خاکستر برمیخیزد و صدا میکند.
هوش مصنوعی: عشق هیچ ترسی از خود بزرگبینی افراد عقلگرا ندارد، بلکه مانند مستی کبکها به شجاعت شهبازها افزوده میشود.
هوش مصنوعی: صائب با کم حرفی خود، عیبجویان را به سکوت مینشاند، همچنان که شمع با خاموشیاش دهان را میبندد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نرخ بالا کن متاع غمزهٔ غماز را
شیوه را بشناس قیمت، قدر مشکن ناز را
پیش تو من کم ز اغیارم و گرنه فرق هست
مردم بیامتیاز و عاشق ممتاز را
صید بندانت مبادا طعن نادانی زنند
[...]
از فغان شد سرگرانی بیش آن طناز را
نالهٔ عاشق بود افسانه خوابِ ناز را
از ریاضت دامنِ مقصود میآید به چنگ
گوشمال آخر شود دستِ نوازش ساز را
از زبانبازی سخنچین را زبان گردد دراز
[...]
بس که شد مرغ نگاهم بی گل رویت ضعیف
برنمی تابد ز سستی تهمت پرواز را
ساقیا ته جرعه ای در کاسه طنبور کن
تا کند از پرده بیرون نغمه های راز را
پنجه میبازد خرد آن دست چوگانباز را
دست میبوسد هنر آن شست تیرانداز را
مرکبش را مست نازی گفتهام کز هر خرام
در جلو میافکند چابکوشان ناز را
بلهوس را رام با خود کرد پُر بیعزّتیست
[...]
حادیا خیز و بلند آهنگ کن آواز را
آر در رقص از نوای جانفزا جمّاز را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.