ترک چشم مخمورش مست ناتوانیهاست
فتنه با نگاه او گرم همعنانیهاست
ای هلاک خویت من این همه تغافل چیست
ای خراب چشمت من این چه سرگرانیهاست؟
جان و دل سپر سازم پیش ناوک نازت
شست غمزه را بگشا وقت شخ کمانیهاست
گه سبو زنم بر سنگ، گه به پای خم افتم
ساقیا مرنج از من عالم جوانیهاست
دورم از وصال او زندگی چه کار آید
جان به لب نمیآید این چه سختجانیهاست
ناله حزینت کو، آه آتشینت کو؟
لاف عشقبازی چند، عشق را نشانیهاست
ای خوشا که همچون گل در کنار من باشی
با نگاه جانسوزت وه چه کامرانیهاست
سینهها مشبک شد از خدنگ مژگانت
حال ما نمیپرسی این چه سرگرانیهاست
روز بیتو بیتابم، شب نمیبرد خوابم
روز و شب نمیدانم، این چه زندگانیهاست
صائب این تپیدن چیست زخم کاریی داری
یار بر سرت آمد وقت جانفشانیهاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و تاثیر نگاهی عاشقانه اشاره میکند که باعث ایجاد آشفتگی در دل و جان او شده است. او از حسرت و درد دوری از معشوق شکایت میکند و به شدت دلتنگی و بیتابیاش را بیان میکند. شاعر از لحظههای شادابی و خوشی در کنار معشوق سخن میگوید و در عین حال از سختیهای جدایی و کمخوابیش یاد میکند. در نهایت، او به عشق و سرشکستگی خود اشاره میکند و تضادهایی را در زندگی روزمره و احساسات عاشقانهاش به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: چشم زیبای معشوق، intoxicated از ناتوانیهای دلباخته است و با نگاه او، فتنه و جذابیتی ایجاد میشود که همه چیز را در هم میآمیزد.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر تو به خطر افتادهام، چرا اینقدر بیتوجهی میکنی؟ چرا این همه مشغولیت و سرگرمی داری؟
هوش مصنوعی: من جان و دل خود را برای عشق تو به خطر میاندازم؛ به خاطر تیر ناز تو، چهرهات را نشان بده، چرا که زمان خوبی برای عشق و عاشقی است.
هوش مصنوعی: گاهی به سنگ میزنم جام را، گاهی به پای خم میافتم. ساقیا! از من ناراحت نباش، چون این دوران جوانی است و حال و هوای خاص خودش را دارد.
هوش مصنوعی: دور بودن از ملاقات معشوق زندگی چه فایدهای دارد؟ جان به لب رسیده، اما باز هم این سختیها را تحمل میکنم.
هوش مصنوعی: کجاست نالههای غمانگیزت؟ کجاست آههای سوزانت؟ فقط حرفهای زیبا درباره عشق نمیتواند کافی باشد، عشق نشانهها و واقعیاتی دارد که باید به آنها توجه کرد.
هوش مصنوعی: خوشحالم که تو مانند گلی در کنار من هستی و با نگاه دلنوازت، لحظات شادی را تجربه میکنم.
هوش مصنوعی: چشمان تو مانند تیرهایی است که به دلها آسیب میزند و باعث میشود سینهها جراحت ببیند. حالا تو هیچ توجهی به حال من نداری و نمیپرسی چرا اینقدر دلمشغولی دارم.
هوش مصنوعی: در روزهای بدون تو بیتاب و بیقرارم و شبها نیز خوابم نمیبرد. نه در روز میتوانم آرامش داشته باشم و نه در شب. نمیدانم این نوع زندگی چیست که به این روز افتادهام.
هوش مصنوعی: این تپش قلب به چه دلایلی است؟ انگار آسیب عمیقی از محبوبت بر سر داری و اکنون زمان آن فرا رسیده که جان خود را فدای او کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مدتی بود ما را با تو دلگشائی هاست
عرض حال نتوان کرد رسم کم زبانی هاست
می کشیده یی امشب با تو صد نشانی هاست
ترک چشم مخمورت مست ناتوانی هاست
قید الفت هستی وحشتآشیانیهاست
شمع تا نفس دارد شیوه پرفشانیهاست
شانه را به گیسویش طرفه همزبانیهاست
سرمه را به چشم او، الفتآشیانیهاست
ما ز سیر این گلشن عشوه طرب خوردیم
[...]
امشب آتشینرویی گرم ژندخوانیهاست
کز لبش نوا هر دم در شررفشانیهاست
تا در آب افتاده عکس قد دلجویش
چشمه همچو آیینه فارغ از روانیهاست
در کشاکش ضعفم نگسلد روان از تن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.